بایسته های طلبگی

بازدید: 2723 بازدید

بایسته‏ های طلبگی

محمد عالم زاده نوری

شکیبایی و پایداری

مسیر طلبگی استمرار راه انبیا است و طلبه در راهی قدم نهاده که پیش از او سفیران الهی و بهترین بندگان او آن راه را طی کرده و پشت سر نهاده‏اند. راهی بس پرشکوه و پرحماسه، راهی سرشار از عظمت و افتخار، راهی سراسر افتخارآمیز و غرورآفرین، راهی هموار و در عین حال دشوار.

پیامبران الهی در راه انجام وظیفه خود، مشکلات فراوانی تحمل کردند، ولی هیچ‏گاه تراکم این مشکلات آنان را از میدان بیرون نکرد. مشکلاتی مانند:

  1. انواع فحش‏ها و توهین‏ها: دیوانه، شاعر ، جادوگر ، کاهن ، احمق ، دروغ‏گو، متکبر، گستاخ ، گمراه ، حیله‏گر ، مفسد، خرابکار ، متکبر، برتری جو  و…
  2. گونه‏های مختلف تمسخر و بی‌اعتنایی
  3. فال بد زدن و عامل بدبختی دانستن.
  4. تکذیب.
  5. تهدید به تبعید و اخراج.
  6. تهدید به شکنجه.
  7. تهدید به سنگسار.
  8. مخالفت صریح و لجبازی.
  9. آزار، ریختن زباله و خاکستر، سنگ‏باران و…

روحانیت که میراث‌دار رسالت انبیا است باید از ابتدا آماده همه این مشکلات باشد.

درگیری میان پیامبران خدا و مخالفان آنان به درازای تاریخ خلقت انسان سابقه دارد، از ابتدای پیدایش بشر در دالان بلند و ممتد تاریخ، دو جبهه حق و باطل در تقابل مستمر بوده‏اند و همیشه حامیان ارزش‏ها، پاکی‏ها و فضیلت‏ها در معرض مخالفت و بدخواهی بوده‏اند.

تقابل هابیل و قابیل، موسی (ع) و فرعون، یا ابراهیم (ع) و نمرود، یک روز در صحنه نبرد بدر و احد میان محمد (ص) و ابوسفیان و روزی در صحرای کربلا میان امام حسین (ع) و یزید رخ داد و در پهنه زمان و مکان نیز همیشه و همه جا تکرار می‏شود. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. انسان باید در میان این دو رشته، جایگاه خود را به صراحت معین کند «نبوت قلمرو فکری تازه‏ای به وجود می‏آورد، اندیشه و راهی تازه و هدفی تازه را مطرح می‏کند، آن کسی مؤمن است که آن اندیشه را بپذیرد، آن هدف را بجوید و آن راه را بپیماید. برای مخالف بودن مخالفت کردن لازم نیست، موافقت و همراهی نکردن کافی است. در جبهه‏بندی میان نبی و معارضانش هر که در میانه باشد هم با نبی و از او نیست و هر که «با او» نباشد «بر او» است. این حقیقت ضمن ده‌ها آیه قرآن به صورتی رسا و تردیدناپذیر اعلام شده است ».

لعن و سلام در زیارت عاشورا و نفی و اثبات در کلمه طیبه لااله‏الاالله آموزش اعلام بیزاری و نفرت از جبهه باطل و اعلام وفاداری و حمایت از جبهه حق است. ذکر تاریخ پیامبران گذشته در قرآن همین حقیقت را اعلام و گوشزد می‏نماید که هر که پیرو آیین پاکان و صالحان است و خود را مانند حسین (ع) وارث آدم و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و محمد و علی (ع) می‏داند، باید در راه حمایت از حقیقت‏ها و ارزش‏ها آماده تحمل انواع بلایا و پرداخت همه دارایی‏ها و سرمایه‏های خویش باشد و البته این پایداری و شکیبایی سرانجام به پیروزی نهایی جبهه متقین خواهد انجامید.

تِلک الدارَ الآخِره نَجعَلُها لِلَّذینَ لایریدونَ عُلُوّاً فی الأرضِ و لا فَساداً وَ العاقِبَه لِلمُتَّقینَ  فَاصبِر إِنَّ العاقِبَه لِلمُتّقینَ  وَ لَقَد سَبَقَت کلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلینَ إنَّهُم لَهُمُ المَنصورونَ وَ إنَّ جُندَنا لَهُمُ الغالِبونَ  إنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنوا فِی الحَیاه الدُّنیا وَ یومَ یقومُ الاشهاد  فَلا تَحسَبَنَّ اللهَ مُخلِفَ وَعدِهِ رُسُلَهُ إنَّ اللهَ عَزیزٌ ذو انتِقامٍ .»

بر خلاف نظرهای تنگ‏مایه و سطحی، حرکت انبیا حرکتی ناموفق نبوده و باطل که راه مخالف انبیا است بر تاریخ بشری و سیر آن حکومت نداشته است و این انبیای الهی بوده‏اند که از آغاز تا کنون توفیق یافته‏اند بشر را مجموعاً در همان سیری که خود می‏خواسته‏اند هدایت کنند و از این پس نیز تا پایان جهان بر همین قرار خواهد بود.

هر یک از این پیام‏آورانِ حق در قطعه‏ای از این نوار ممتد تاریخ، بشر را به پیش رانده و سیر او را به سوی هدف خلقت انسان که تعالی و تکامل جامعه بشری است، تسهیل و تسریع کرده‏اند و هنگامی که پس از روزگاری تلاش و مبارزه بی‏امان از این جهان به هر وضع و بر اثر هر علتی رخت بسته‏اند در آخرین نقطه مأموریت و رسالت خود، بار امانت خدایی را به رسول و مأمور پس از خود سپرده، خود چشم بر هم نهاده‏اند.. . و چنین شده است که در این دوران تاریخ، بشر از همیشه عمر خود، بر اثر هشیاری و آگاهی ـ که همان نیز آثار دعوت پیامبران است ـ به راه آنان خوشبین‏تر و به هدف آنان نزدیک‏تر است.. .

بر همین منوال، این سیر طبیعی ادامه خواهد یافت تا روزی که به دست آخرین حجت الهی، آخرین گام در راه تربیت و ارشاد بشر برداشته شده و بشریت بی‌هیچ مانع و رادعی در بزرگراه تعالی و تکامل بی‌پایان خویش گام گذارد و با سرعتی بیش از همیشه به حرکت مبارک خویش ادامه دهد.. . و این فرجام واقعی نبوت و راه پیامبران است.

نکته بسیار مهم این است که موفقیت مرحله‏ای در گرو دو عامل بسیار تعیین کننده است؛ ایمان و صبر. شکست‏های اثنای راه بر اثر فقدان این دو عامل و پیروزی‏های درخشان بر اثر به کار گرفتن آن بوده است. »

روحانیت شیعه اگر در طول تاریخ با دشمنی‏ها و بدخواهی‏ها مواجه بوده، آن را پدیده‏ای تازه نمی‏دانسته و هیچ‏گاه دل‌سرد و محزون نگردیده است. انواع تهمت‏ها، دشنام‏ها، جسارت‏ها و مخالفت‏ها در راه تحقق آن هدف بزرگ کم‏ترین درسی است که کاروان روحانیت، از قافله سالاران خود انبیا و اولیا آموخته است. آنچه بر پیامبران گذشته آمده، امروز نیز کم و بیش در اجتماع ما دیده می‏شود و هر که در مسیر آنان است، در معرض آن همه قرار دارد.

و البته نمی‏توان انکار کرد که در کناره این دو رشته تاریخیِ «حق» و «باطل» همواره رشته نامرئی دیگری وجود داشته که ادعای پاکی و حقیقتش گوش فلک را کر کرده، اما باطن ناپاک او دائماً به تقویت جبهه پستی و تضعیف جبهه راستی پرداخته است.

تاریخ، بلعم باعورا، کعب الأحبار، کسروی، مهدی هاشمی و وعاظ السلاطین رنگارنگ، زیاد دیده است. حکم قتل امام حسین (ع) هم از نیش قلم شریح قاضی ـ در منصب روحانی ـ صادر شده است. قرآن کریم به صراحت خطر عالمان هواپرست را گوشزد می‏کند و جامعه مؤمن را از شر آن‏ها بر حذر می‏دارد؛

یا أیهَا الَّذینَ آمَنوا إنَّ کثیراً مِنَ الأحبارِ وَ الرُّهبانِ لَیأکلونَ أموالَ النّاسِ بِالباطِلِ وَ یصُدّونَ عَن سَبیلِ اللهِ

و آنها را به شدت محکوم می‏کند؛

مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوراه ثُمَّ لَم‏یحمِلوها کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ أسفاراً، بِئسَ مَثَلُ القَومِ الَّذینَ کذَّبوا بِآیاتِ اللهِ، وَ اللهُ لا یهدی القَومَ الظالمینَ.

مردم ما باید آگاه باشند که «عالم ناپارسا» پدیده جدیدی نیست و به درازای زمان سابقه دارد و این یک واقعیت تجربه شده تاریخی است که در کنار سایر حقایق باید به جامعه انتقال یابد. اما به هر حال وجود همین طائفه ناپاک و بدسرشت موجب شده که دستاویز موجهی برای تضعیف و تخفیف سلسله عالمان دین و وارثان انبیا پدید‌اید و فشارها و دشواری‏ها افزون شود.

تحمل این مشکلات و شکیبایی در مقابل این ناملایمات، کمترین وظیفه‏ای است که در شرایطی چنین ـ که البته به درازای تاریخ انسان سابقه دارد ـ بر دوش عالمان راستین و پیروان جبهه حق و فضیلت است و این أمر محکم الهی به پیامبر خدا و همه پیروان او است؛

فَاستَقم کما أُمرتَ وَ مَن تابَ مَعَک.

کارآمدی و توانمندی

کودک انسان در مراحل نخست زندگی، برای ماندن و بهزیستن به خدمات دیگران سخت وابسته است؛ در خوردن، خوابیدن و آسودن نیز نیازمند «کار» دیگران است و از خود هیچ هنری ندارد.. . اندکی بعد همین کودک، بخشی از کارهای خود را با «همکاری» دیگران انجام می‏دهد. هر چه از مراحل رشد او می‏گذرد، در تأمین نیازهای خود مستقل‏تر می‏شود و نیاز او به «کار» یا «همکاری» دیگران کاهش می‏یابد، گرچه هیچ‏گاه به صورت کامل از جامعه بی‏نیاز نمی‏شود.

در سنین جوانی، شایسته است، آدمی تأمین بخشی از نیازهای دیگران را به عهده گیرد و همان‏گونه که خود تاکنون از حاصل کار و دست‌رنج دیگران بهره گرفته بود، از این پس به دیگران بهره برساند؛ اینک وظیفه دارد در قبال خدمات فراوانی که از دیگران دریافت کرده ـ به رسم قدرشناسی ـ از خود واکنشی نشان دهد و خدمتی برساند . این مرحله آغاز ورود انسان به جریان اجتماع و قرار گرفتن در یک صنف اجتماعی است. قرار گرفتن در یک صنف به معنای انتخاب یک مسئولیت و اعلام آمادگی برای انجام خدمات مشخص است. معلم، راننده، کاسب، کشاورز، آهنگر، کارمند و کارگر هر یک با انتخاب شغل خویش، در یک گروه اجتماعی قرار گرفته، خدمات ویژه‏ای را ارائه می‏دهند، البته در مقابل نیز خدمات دیگری دریافت می‏دارند…

این حکایتِ «چهره اجتماعی» حیات ما انسان‌ها است. زندگی ما آدمیان چهره دیگری نیز دارد؛ «چهره حیات فردی».

انسان، به اقتضای انسانیت خود ـ به عنوان یک فرد و فارغ از عضویت در اجتماع بشری ـ موظف است برای دست‌یابی به هدفی بلند، مسیری را طی کند؛ مرد و زن، پیر و جوان، شهری و روستایی، کاسب و کارمند و کارگر و معلم در اصلِ این وظیفه تفاوتی ندارند؛ زیرا همه در انسانیت مشترکند. کسب معرفت، تهذیب نفس، تقوا و تعالی معنوی، ارزش‏های وجودی انسان در زندگی فردی او است. انسان حتی اگر دور از آبادی به سر برد و در جزیره تنهایی، زیست کند، به حکم انسانیت خویش، موظف به خودسازی و تحصیل عبودیت، قرب، و کمالات اخلاقی است.

همچنین موظف به «حضور اجتماعی» است. آدمی به مقتضای سرشت اجتماعی خویش، به عنوان یک فرد، وظیفه دارد در اجتماع زندگی کند. کمال مطلوب انسان نیز در گرو همین زندگی اجتماعی رقم خورده و با حضور در میدان اجتماع قابل دست‌یابی است.

همین انسان، آنگاه که با جامعه مرتبط می‏شود و به عنوان عضوی از پیکره اجتماع در می‏آید، تعریف تازه‏ای می‏یابد و وظایف جدیدی بر دوش می‏گیرد. اینک انسان نه به حکم انسانیت، بلکه به مقتضای حضور اجتماعی‏اش، وظایفی دارد. مثلا موظف است که حقوق دیگران را رعایت کند، به نیازهای هم‌نوعان خویش توجه داشته باشد و در صدد ارائه خدماتی به آنها باشد.

ارزش انسان در حیات اجتماعی

در بعد حیات اجتماعی، ارزش انسان بر اساس خدماتی که ارائه می‏دهد، تعیین می‏شود هر چه این خدمات ارزنده‏تر و گسترده‏تر باشد، تأثیر وجود شخص در جامعه بالاتر و در بعد اجتماعی موفق‏تر است.

بر این اساس، لازم است:

  1. هر فرد در فرایند انتخاب خود، دقت کافی کند تا مؤثرترین خدمات اجتماعی را شناسایی کند و متناسب با توان و استعداد خود در صنفی قرار گیرد که بهره بیشتری برساند.
  2. پس از انتخاب نیز توان خود را برای ارتقای سطح خدماتی که ارائه خواهد داد، بالاتر برد.
    از نگاه دین، هر چه توانمندی، کارآیی، لیاقت و قدرت انسان بیشتر و به قول معروف «با عُرضه‏تر» باشد، و بتواند خدمت بیشتری ارائه کند شایسته‏تر است. بدین ترتیب، دو مطلوبیت و دو ارزش برای انسان مطرح است: ارزش «ایمان، اخلاق و تقوا» و ارزش «کارآمدی و کفایت.

«إنّ خَیرَ مَنِ استَأجَرتَ القَوی الأمین»

ایمان و تقوا ارزش بُعد فردی وجود انسان است و کارآمدی و کفایت، ارزش بُعد اجتماعی او و بدین ترتیب الگوی انسان ترازِ دین «مؤمن خدوم» خواهد بود زیرا مؤمن خدوم با صفت ایمان، خود را به افق کمال نزدیک می‌گرداند و با صفت خدمت جامعه را به سوی کمال حرکت می‌دهد.

در میان کارگزاران دولت علوی (ع) سه شخصیت متفاوت دیده می‌شود: اول شخصیتی چون مالک اشتر نخعی است که از سویی توان مدیریت بسیار بالا و قدرت جسمی و فکری و روحی عظیمی دارد و از سوی دیگر، در مراتب بالای ایمان و ولایت و معنویت قرار گرفته است؛ بدین جهت، هم در حیات فردی و هم در حیات اجتماعی مورد رضایت کامل امام زمان خویش است. امام علی (ع) از داشتن چنین نیرویی به شدت خوشحال و مبتهج است و در واگذاری امور حکومت به او دل‏آرام و آسوده خاطر؛

فَانّه مِمَّن لایخافُ وَهنُه وَ لا سَقطَتُه وَ لا بَطؤُهُ عَمّا الاسراعُ إلَیهِ أحزَم وَ لا إسراعُهُ الی ما البُطءُ عَنهُ أمثَل؛

مالک را نه سستی است و نه لغزش، و نه کندی آنجا که شتاب باید و نه شتاب بگیرد آنجا که کندی شاید.

عَبداً مِن عِبادِ اللهِ لا ینامُ أیامَ الخَوفِ وَ لا ینکل عَنِ الأعداءِ ساعاتِ الرّوعِ. أشدُّ عَلَی الفُجّارِ مِن حَریقِ النّارِ وَ هُوَ مالک بنُ الحارثِ أخو مذحج.. . فَانَّهُ سَیفٌ مِن سُیوفِ اللهِ لا کلیلُ الظُّبه و لا نابی الضّریبه.. . فَانَّهُ لایقدمُ و لایحجمُ وَ لایؤَخّرُ وَ لایقَدّمُ الا عَن أمری وَ قَد آثَرتُکم بِهِ عَلی نَفسی لِنَصیحَتِهِ لَکم وَ شِدَّه شَکیمَتِهِ عَلی عَدُوّکم؛

بنده‏ای است از بندگان خدا که در روزهای بیم نخوابد و در ساعت‏های ترس از دشمن روی برنتابد، بر بدکاران از آتش سوزان تندتر است. او مالک پسر حارث مذحجی است.. . او شمشیری از شمشیرهای خداست که نه تیزی آن کند شود و نه ضربت آن بی‏اثر بُوَد.. . نه بر کاری دلیری کند و نه باز ایستد و نه پس‌اید و نه پیش رود؛ جز که من او را امر نمایم. در فرستادن او من شما را بر خود برگزیدم؛ چه او را خیرخواه شما دیدم و سرسختی او را برابر دشمنانتان پسندیدم.

مالِک و ما مالِک! لَو کانَ جَبَلاً لَکانَ فَنداً وَ لَو کانَ حَجَراً لَکانَ صَلداً، لایرتَقیهِ الحافِر وَ لایوفی عَلَیهِ الطائر؛

مالک! مالک چه بود؟ به خدا اگر کوه بود کوهی بود از دیگر کوه‏ها جدا افتاده و اگر سنگ بود سنگی بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد.

هنگامی که خبر رحلت مالک به حضرتش رسید اندوهناک و متأثر گشت و آه می‌کشید و می‌فرمود:
کان لی کما کنت لرسول الله ، عَلَی مِثْلِ مَالِک فَلْتَبْک الْبَوَاکی وَ هَلْ مَرْجُوٌّ کمَالِک؟ وَ هَلْ مَوْجُودٌ کمَالِک؟   و هَلْ قَامَتِ النِّسَاءُ عَنْ مِثْلِ مَالِک؟. . . . لَا أَرَی مِثْلَهُ بَعْدَهُ أَبَداً

مالک برای من مانند من برای پیامبر بود. گریه کنندگان بر مانند مالک باید گریه کنند و آیا امید بخشی مانند مالک هست؟ آیا کسی مانند او وجود یافته است؟ آیا زنان مانند او خواهند آورد؟. . . پس از او مانند او را نخواهم دید.

شخصیت دوم در میان کارگزاران امام (ع) شخصیتی عارف و خودساخته چون کمیل بن زیاد نخعی است که یار تنهایی امیرمومنان (ع) است و تاب تحمل معارف سنگین علوی را دارد. علی (ع) او را به صحرا می‏برد و با او راز می‏گوید:

‌ها إنَّ هاهُنا لَعِلماً جَمّاً لَو أصَبتُ لَه حَمَلَه؛

بدان که در سینه من دانشی است انباشته، کاش حاملانی برای آن می‏یافتم.

کمیل در جانب ایمان و فضایل انسانی اندوخته‏ای بس عظیم دارد و همراز و انیس حجت حق قرار گرفته است. همین کمیل آنگاه که از جانب امام به کارگزاری شهرکی ـ به نام هیت ـ گمارده می‏شود، در دفع سپاهیان دشمن که از حوزه مأموریت او گذشتند و به تاراج مسلمانان پرداختند، ناکام می‏ماند.

امام (ع) بر او چنین خرده می‏گیرند و این‏گونه گلایه می‏کنند:

أمّا بَعدُ فَإنّ تَضییعَ المَرءِ ما وُلّی وَ تَکلُّفَهُ ما کفِی لَعَجزٌ حاضِر وَ رَأی مُتَبّر.. . فَقَد صِرتَ جِسراً لِمَن أَرادَ الغاره مِن أعدائِک عَلی أولیائِک، غَیرَ شَدیدِ المنکبِ وَ لا مُهیبِ الجانبِ، وَ لا سادٍّ ثغره وَ لا کاسرٍ لِعَدوٍّ شَوکه وَ لا مُغنٍ عَن أهلِ مِصرِهِ وَ لا مُجزٍ عَن أمیرِهِ؛ اما بعد، واگذاردن آدمی آنچه را که بر عهده دارد و عهده‏دار شدن او کاری را که بر دوش دیگری است، ناتوانی‏ای است آشکار و اندیشه‏ای است تباه.. . تو پلی شده‏ای تا از دشمنانت هر که خواهد از آن بگذرد و بر دوستانت غارت برد. نه قدرتی داری که با تو بستیزند، نه از تو ترسند و از پیش‏ات گریزند، نه مرزی را توانی بست، نه شوکت دشمن را توانی شکست، نه نیاز مردم شهر را برآوردن توانی و نه توانی امیر خود را راضی گردانی.

در میان کارگزاران دولت علوی (ع) شخصی چون زیاد بن سمیه نیز حضور دارد. زیاد چون پدری شناخته شده نداشت و حرام‏زاده مسلَّم بود، زیاد بن ابیه (فرزند پدرش) یا ابن سمیه (فرزند سمیه، کنیز حارث بن کلده ثقفی پزشک عرب) خوانده می‏شد؛ تا آنکه معاویه در حکومت خود او را برادر خویش و زیاد بن ابی سفیان خواند.

زیاد جانشین ابن عباس در ولایت بصره و سرزمین‏های فارس بود و دایره حکم‌رانی وی استان پهناوری را در بر می‏گرفت که شامل بصره کنونی، اهواز، کرمان، فارس و.. . می‏شد.

او گرچه در اداره امور مملکت بسیار کارآمد و توانا بود، اما به جهت خیانت‏های فراوان هرگز مورد اعتماد امام قرار نگرفت و بارها از سوی حضرت به خاطر فسادهایی که از او سر زد، توبیخ و ملامت شد.

وَ إنّی اُقسِمُ بِاللهِ قَسَماً صادِقاً لَئِن بَلَغَنی اَنّک خُنتَ مِن فَی‏ءِ المُسلِمینَ شَیئاً صَغیراً او کبیراً، لأشُدَّنَّ عَلَیک شِدّه تَدَعُک قَلیلَ الوَفرِ، ثَقیلَ الظّهرِ، ضَئیلَ الأمرِ؛

به خدا سوگند می‏خورم، سوگندی راستین که اگر مرا خبر رسد که در اموال مسلمانان کم یا زیاد خیانت کرده‏ای، چنان بر تو سخت گیرم که اندک‏مال مانی و درمانده به هزینه عیال، و خوار و پریشان احوال.

استَعمِلِ العَدلَ وَ احذَرِ العَسفَ وَ الحَیفَ، فَانَّ العَسفَ یعودُ بِالجَلاءِ وَ الحَیفُ یدعو الَی السّیفِ؛
به عدالت عمل کن و از ظلم و ستم بپرهیز که ستم مردم را به آوارگی وادارد و بیدادگری شمشیر را در میان آورد.

بررسی این شخصیت‌ها نشان می‌دهد برخی کسان ایمان، تقوا، اخلاص، اخلاق و معنویت در ابعاد فردی را دارند، اما توان انجام امور اجتماعی و صلاحیت واگذاری مسئولیت‏های سنگین در آنها وجود ندارد. در مقابل، گروهی قدرت لازم برای انجام خدمات اجتماعی را دارند، اما تعهد و تقوای لازم را ندارند.

هیچ یک از این دو گروه بازوی قابل اعتمادی برای امام امت (کسی که مسئول هدایت اجتماع و اصلاح امور آن است) نیست. امروزه همه کسانی که اندکی با مفاهیم اولیه مدیریت آشنا هستند، به خوبی می‏دانند که مهم‌ترین عنصر پیش برنده یک سازمان، «منابع انسانی آن» است؛ یعنی نیروهایی که واجد این دو ویژگی هستند؛ تخصص و تعهد، قدرت و امانت، تقوا و کفایت، عُرضه و سلامت، نداشتن هر یک از این دو بال، برای پرواز به سوی هدف یک کاستی آشکار است و اعتماد و حرکت را غیر ممکن می‏سازد

کسانی که اخلاق و اخلاص و سلامت نفس را در حد مطلوب دارا هستند، ولی عرضه سکان‌داری یک حرکت اجتماعی را ندارند و نمی‏توانند از خود اثر و خدمت مناسبی ارائه کنند، نیروهای شایسته‏ای برای پیشبرد اهداف اسلام نیستند. از سوی دیگر، کسانی که واجد همت‏های بزرگ هستند و با سخت‏کوشی و تلاش، دانش و مهارت و کارآیی خود را بالا برده، لیاقت پذیرفتن مسئولیت‏های سنگین اجتماعی را کسب کرده‏اند، ولی در اسارت هواها و هوس‏های پست حیوانی به سر می‏برند و از ایمان و اخلاق و انسانیت کم بهره‏اند نیز هرگز رضایت امام عصر (عج) را تأمین نمی‏کنند؛ گرچه در مواردی می‏توان لیاقت آنان را به خدمت اهداف دین گرفت و البته با نظارت شدید بر آنان، از مفاسدشان در امان بود.

به یقین مقایسه این دو گروه و کنار هم نهادن آنان اشتباهی بزرگ است و این هم‏عرضی، نباید موجب توهم نوعی هم‏ارزی میان آنها شود. منظور از این بیان، برابر دانستن ارزش «انسانیت» و ارزش «کارآمدی» با یکدیگر نیست و مقایسه میان کمیل بن زیاد نخعی با زیاد بن ابیه هرگز عاقلانه شمرده نمی‏شود.

انسانیت انسان ارزش اساسی وجود اوست و در امتداد حیات انسان تا ابد به کار می‏آید، در حالی که کارآیی و توانمندی، ارزشی درجه دو است و به زندگی اجتماعی انسان، آن هم تا مرز انتقال به عالم ابدی مربوط است و پس از آن به کار نمی‏آید. ایمان و انسانیت، بدون توانمندی و کارآیی هم ارزشمند است و سعادت او را تأمین می‏کند، در حالی که کارآیی و توانمندی، بدون ایمان و انسانیت ارزش انسانی ندارد و بر لوح سعادت او نقشی نمی‏زند. بهره ایمان و بندگی از ابتدا به خود شخص باز می‏گردد، در حالی که بهره کارآیی و توانمندی ناظر به نیاز دیگران است.

بر این اساس در دَوَران امر میان این دو ویژگی، جایی که تنها انتخاب یکی از این دو گزینه امکان‏پذیر باشد، بدون تردید انسان باید ارزش‏های والای فردی را برگزیند و از هیچ ملامتی واهمه نکند.

یا أیهَا الّذینَ آمَنوا عَلَیکم أنفُسَکم لایضُرُّکم مَن ضَلّ إذَا اهتَدَیتُم

ای کسانی که ایمان آورده‏اید به خودتان بپردازید، هرگاه شما هدایت یافتید آن‏کس که گمراه شده است به شما زیان نمی‏رساند.

امام علی (ع(نیز فرمودند: وَ إنّی لَعالِمٌ بَما یصلِحُکم وَ یقیمُ أوُدَکم، وُ لکنّی لاأری إصلاحَکم بِافسادِ نَفسی

من نیک می‏دانم که چگونه می‏توان شما را اصلاح کرد و از کجی به راستی آورد. اما هرگز اصلاح شما را با تباه کردن خود (روا) نمی‏بینم.

اما تأکید این نوشتار بر آن است که در شرایط عادی که امکان تحصیل هر دو ارزش وجود دارد، نباید سستی، کوتاهی و کاهلی کرد و به بهانه اخلاق و تقوا و معنویت از تحصیل کارآیی، توانمندی و کفایت دست کشید.

توجه به مسئولیت اجتماعی و پرداختن بدان، آنقدر اهمیت دارد که عبادات فردی نیز جایگزین آن نمی‌شود و نمی‌توان به بهانه اشتغال به عبادت پروردگار از آن سرباز زد. امام کاظم (ع) آن هنگام که در سیاه‌چال مخوف هارون قرار گرفتند و از هرگونه ارتباط اجتماعی محروم و ممنوع گشتند چنین مناجات فرمودند:

اللّهُمَّ انّکَ تَعلَمُ انّی کُنتُ أسألُکَ اَن تَفرِغَنی لِعِبادَتِکَ، اللّهُمّ وَ قَد فَعَلتَ فَلَکَ الحَمدُ

پروردگارا از تو درخواست کرده بودم که مرا برای عبادت خود فارغ گردانی، تو را شکر می‌گویم که چنین نعمتی نصیبم کردی

از این بیان معلوم می‌گردد که انسان در میانه اجتماع حق ندارد زمان و توان خود را تنها صرف امور عبادی کند. و تا آن هنگام که اختیار عملِ اجتماعی و تأثیرگذاری بر محیط پیرامون خود را دارد وظیفه‌ای مهم بر دوش دارد که او را از عبادت فردی فارغ البال و خلوت محض با پروردگار مانع می‌شود.

انسان مؤمن همان‌گونه که در پی تحقق «انسان ایدآل اسلامی» در وجود خود است، به هدف تحقق «جامعه ایدآل اسلامی» نیز در پیرامون خود تلاش می‌کند و برای این منظور لازم است مهارت‌ها و توانایی‌های لازم را به دست آورد. به دست آوردن توان افزون‏تر برای انجام کارهای بزرگ و نیز آمادگی برای ایجاد تحولی عظیم یا ارائه خدمتی سترگ، هرگز به معنی خودنمایی مذموم و رفتار متظاهرانه نیست، بلکه به خودی خود مورد توصیه آموزه‏های دینی است.

شیعه علی (ع) می‏کوشد در فرایند انتظار فرج که افضل اعمال است، خود را برای کارگزاری دولت مهدوی (عج) آماده سازد تا در روزگار حضور و ظهور معصوم، سکان‏داری شایسته و بازویی توانا برای اجرای عدالت و بسط توحید باشد. چنین کسی متناسب با ابعاد تأثیر اجتماعی و حجم خدمتی که ارائه می‏دهد، مورد توجه ویژه و رضایت خاص امام عصر (عج) است.

حضرت فاطمه زهرا (س) فرموده‏اند:

سَمِعتُ عَن أبی رَسولِ اللّهِ (ص)، إنَّ عُلَماءَ شیعَتِنا یحشَرونَ فَیخلَعُ عَلَیهِم مِن خلعِ الکراماتِ عَلی قَدرِ کثرَه عُلومِهِم وَ جِدِّهِم فی اِرشادِ عِبادِ اللّهِ؛

از پدرم پیامبر خدا (ص) شنیدم که فرمود: عالمان شیعه ما (فردای قیامت) محشور می‏شوند در حالی که به قدر فراوانی دانش و به میزان تلاششان در ارشاد بندگان خدا، از خلعت‏های کرامت بر آنها پوشانده شده است.

برای توضیح بیشتر مثالی در ابعاد ملموس‏تر، از حکومت غیرمعصوم ذکر می‏کنیم. امام خمینی (ره) در آستانه انقلاب اسلامی از آحاد ملت ایران خشنود بود و به داشتن چنین توده‏ای بر جهانیان مباهات می‏کرد. اما رضایت امام از کسی مانند بهشتی و مطهری با رضایت او از توده عوام قابل مقایسه نیست. شهادت بهشتی و مطهری، برای او همسنگ فقدان یک امت، غمبار و جان‏فرسا بود؛ چه بسا حادثه‏ای طبیعی که پیامد مرگ هزاران شهروند معمولی را به همراه داشته، ولی به اندازه شهادت یک بهشتی به بدنه انقلاب آسیب و به دل امام امت درد وارد نکرده باشد.

توصیه به تجهیز امت اسلامی و کسب آمادگی بیشتر در مقابل کفار در آیه شریفه وَ أعِدّوا لَهُم ما استَطَعتُم مِن قُوّه؛   علاوه بر کسب قدرت نظامی و تهیه انواع ساز و برگ و جنگ‏افزار، شامل همه مؤلفه‏های قدرت، از قدرت علمی، مدیریتی و توان فرهنگی تا انواع مهارت‏ها، مانند قدرت بیان و سخنوری، نویسندگی و تأثیرگذاری، پیش‏بینی حوادث و تصمیم‏گیری و… می‏شود و این همه جز با تلاش و سخت‏کوشی و بذل آسایش و راحت، حاصل نخواهد شد.

کلید واژه «مجاهدت» که غالباً با پسوند فی سبیل الله و قید اموال و انفس در آیات مبارکه قرآن بارها به کار رفته است، بر این سخت‏کوشی و بذل آسایش تصریح دارد.

این نکته نیز گفتنی است که در نظام ارزشی اسلام، ارزش والای «شهادت» که به معنای معامله جان با رضای جانان و دست کشیدن از همه سرمایه‏ها و دارایی‏ها، به امید لقای محبوب و کسب خرسندی اوست، هم در پرتو خدمت اجتماعی قرار دارد. شهادت هرگز به معنی نفله شدن و جان باختن نیست؛ خون شهید عهده‏دار انجام کار بزرگی در جامعه اسلامی است و بهره‏های فراوانی می‏رساند. خون شهید پاسدار ارزش‏های الهی و حامی بقای دین خداست. راه بسته‏ای را که جز با خون باز نمی‏شود، می‏گشاید و در نهایت بر شمشیر غلبه می‏کند.

از این رو هرگاه بهره‏ای یا ثمری ـ شایسته ارزش آن ـ بر دادن خون مترتب نباشد و از این کشته شدن، جز هدر رفتن کاری نیاید (مانند شرایطی که امام حسن مجتبی (ع) در آن قرار داشت) شهادت‏طلبی مطلوب نیست. از سوی دیگر، هرگاه که شهادت‏طلبی مطلوب است، مجاهد در راه خدا باید پیش از بذل جان، به گونه‏ای طراحی و تدبیر کند که ثمرات و برکات افزون‏تری از این فداکاری به چنگ آید؛ مانند صحنه‏ای که سیدالشهدا (ع) با بردن خانواده و کودکان و تقدیم شش‏ماهه تشنه لب، برای تاریخ به یادگار نهاد.

طلبه با ورود به طلبگی، از میان خدمات مختلف اجتماعی، «خدمات فرهنگی (آموزشی ـ پرورشی) مربوط به حوزه دین» را برگزیده است؛ ثبت نام در حوزه علمیه به معنی اعلام آمادگی برای حضور در صف مقدم حرکت‏های تعلیمی و تربیتی در گستره آموزه‏های اسلامی است. طلبه به عنوان یک عنصر فرهنگی، از فهرست طولانی نیازهای انسان، مهم‌ترین نیاز، یعنی نیاز به وحی و معنویت را برگزیده است تا با همّت، مجاهدت و پایداری، این نیاز توده انسان‌ها را تأمین کند. طلبه در امتداد حرکت پیامبران، آن آموزگاران کتاب و حکمت و مربیان سلوک توحیدی و معنویت قرار دارد و با قدم نهادن در مدرسه علمیه، رسالتی آن چنان خطیر و مسئولیتی این چنین سترگ را بر دوش گرفته است:

انّ العُلَماءَ وَرَثَه الأنبیاءِ ؛

دانشمندان دین وارثان حرکت پیامبران هستند.

نبی مکرم اسلام (ص) عالمان دین را جانشینان خود خوانده و برای آنان دعا کرده است

رَحِمَ اللهُ خُلَفائی.. . الّذینَ یحیونَ سُنّتی وَ یعَلّمونَها عِبادَ اللهِ ؛

خداوند جانشیان مرا رحمت کند؛ آنان که سنت مرا زنده نگاه می‏دارند و آن را به بندگان خدا می‏آموزند.
بدین ترتیب، طلبه هرگز نمی‏تواند فارغ از خلأها و آسیب‏های اجتماعی و بدون توجه به انحرافات فکری و احتیاجات فرهنگی، روزگار بگذراند. طلبه براساس هویت تعریف شده صنفی خود، باید در قبال خدمات فراوانی که از دستان پر مهر اجتماع دریافت می‏دارد، صادقانه و پر تلاش به آنان خدمت کند؛ آیات خدا را تلاوت کند. دین، کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد و در تهذیب و تزکیه نفوس بکوشد؛

یتلوا عَلَیهِم آیاتِک وَ یعَلّمُهُمُ الکتابَ وَ الحِکمَه وَ یزَکیهِم ؛

و هر چه توان طلبه در ارائه چنین خدماتی بیشتر باشد، ارزش اجتماعی او بیشتر است.
پیش از این گفتیم که هر انسان، در قبال مسئولیتی که در اجتماع بر دوش دارد، باید دو گام بزرگ بردارد: نخست انتخاب یک خدمت مؤثر اجتماعی، متناسب با توان خود که بهره فراوانی به جامعه بشری ارزانی دارد. دوم ارتقای سطح کیفیت این خدمات، تا اندازه ممکن.

طلبه در انتخاب مسیر اصلی و ترجیح حوائج معنوی و فرهنگی بر حوائج مادی، بسیار خوش سلیقه عمل کرده و شاهراه حرکت خود را به درستی برگزیده؛ از این رو در گام نخست، موفق بوده است؛ اکنون وظیفه دارد تا در گام دوم، کارآمدی خود را افزایش و حوزه تأثیر خود را در موضوعی که برگزیده گسترش بخشد.

شخصیت‏های بزرگ ـ حوزوی یا غیر حوزوی ـ که در سلوک روحانی و خودسازی معنوی موفق بوده‏اند، ولی گوشه عزلت گزیده و به جهت ناتوانی، از انجام خدمات فرهنگی و اجتماعی طفره رفته‏اند، گنجینه‏های پنهان و ذخایر خاموشی هستند که تنها نیمی از راه را پیموده‏اند؛ آنان محیط اطراف خود را روشن نمی‏کنند، گرهی از کار مردم نمی‏گشایند و باری از دوش جامعه بر نمی‏دارند. اینها گرچه ارزش‏های فردی فراوانی اندوخته، اما نخست اینکه در تأمین رضای خدا و امام عصر (عج) موفق نبوده‏اند و سپس الگوی کاملی برای طراحی سیمای آینده طلبه نیستند. الگوی کامل طلبه باید هر سه ویژگی «عالم»، «ربانی» و «کارآمد» را با هم داشته باشد و به گونه‏ای باشد که اگر از میان امت اسلامی برود ضایعه‏ای جبران‏ناپذیر بر پیکر اجتماع وارد‌ آید. یعنی وجود او چنان برای جامعه پر فایده و ارزشمند باشد که جای خالی او را هیچ چیز دیگر پر نکند.

ما قَبَضَ اللهُ تَعالی عالِماً مِن هذِهِ الأمّه إلا کانُ ثَغره فی الاسلامِ، لاتَسُدُّ ثُلمَتُهُ إلی یومِ القِیامَه.

خدای تعالی جان عالِمی از این امت را نمی‏گیرد مگر آنکه شکافی در اسلام پدید‌اید که تا روز قیامت پر نمی‏گردد.

پیامبر خدا (ص) فرمودند: العِلمُ حَیاه الاسلامِ وَ عِمادُ الدّینِ

دانش مایه حیات اسلام و نگه دارنده ایمان است.

همچنین فرمودند: مَن طَلَبَ باباً مِنَ العِلمِ لِیُحییَ بِهِ الاسلامَ کانَ بَینَهُ وَ بَینَ الأنبِیاءِ دَرَجَه فِی الجَنَّه
هرکس باب علمی جستجو کند تا اسلام را به آن زنده گرداند، میان او و پیامبران در بهشت تنها یک درجه فاصله باشد.

از امام صادق (ع) نیز نقل شده است: عُلَماءُ شیعَتِنا مُرابِطونَ بِالثَّغرِ الَّذی یَلی إبلیسُ وَ عَفاریتُهُ یَمنَعونَهُم عَنِ الخُروجِ عَلی ضُعَفاءِ شیعَتِنا وَ عَن أن یتَسَلّطَ عَلَیهِم إبلیسُ وَ شیعَتُهُ.

دانشمندان شیعه پاسداران مرزی هستند که ابلیس و شیاطین به آن نزدیک می‏شوند و آنها را از حمله و تسلط بر شیعیان ضعیف باز می‏دارند.

بنابراین وجود عالمان دین باید موجب سرزندگی اسلام و حفاظت ایمان باشد و اگر این فایده بر وجود آنان مترتب نشود علم مورد رضای پیامبر (ص) را نیاموخته‏اند.

طلبه کارآمد

این پرسش، اینک به صورتی طبیعی پیش روی ماست که طلبه برای انجام مسئولیت صنفی خود چه توانایی‏هایی باید کسب کند و در چه موضوعاتی باید کارآمد باشد؟ حوزه تأثیر طلبه چگونه گسترش می‏یابد و طلبگی طلبه چگونه پر ثمرتر می‏شود؟ بی‌شک به دست آوردن مهارت‌هایی که مربوط به تعریف طلبه و هویت صنفی اوست، برای طلبه لازم است اما سایر توانایی‌ها و مهارت‌ها برای طلبه تنها یک فضیلت به شمار می‌رود و ضروری نیست.

  1. کارآمدی در فهم دین و تشخیص بدعت از سنت

یکی از مهم‌ترین مهارت‏هایی که یک طلبه باید به دست آورد، هنر فهم آموزه‏های دینی است. «تفقه» مقوّم هویت روحانی و از ذاتیات شخصیت صنفی اوست و اگر حد نصاب دین‏شناسی و آگاهی از معارف اسلام در کسی نباشد، اطلاق «روحانی» بر او مَجاز یا دروغ است!

این ویژگی، هم چهره اثباتی و هم چهره سلبی دارد؛ یعنی طلبه هم باید با آموزه‏های اصیل دین آشنا باشد و هم آموزه‏های تقلبی مشابه را بشناسد و هنر تشخیص بدعت‏ها و تحریف‏ها را داشته باشد و عقربه‏های حساسیت علمی او، نسبت به کجی‏ها، انحرافات، تأویل‏ها و استنادات ناروا واکنش نشان دهد.

سرمایه‏های حوزه علمیه باید برای انتقال این مهارت به طلبه اختصاص یابد و طلبه نیز موظف است همه نعمات الهی از زمان، توان، انرژی، عمر، نشاط و استعدادی که در اختیار دارد، را صرف همین هدف کند تا تجهیزات لازم برای پاسداری از پیکره دین و جلوگیری از ورود هرگونه آسیب اجتماعی به آن را داشته باشد.

بدین ترتیب، هر چه طلبه در تشخیص انحرافات دقیق‏تر باشد و قدرت حدس لوازم و فروعات مخفی گزاره‏ها را پیش از بروز آسیب، بیشتر داشته باشد، کارآمدتر و ارزنده‏تر است. امام صادق (ع) از قول پیامبر اسلام (ص) فرمودند:

یحمِلُ هذَا الدّینَ فی کلِّ قَرنٍ عُدولٌ ینفونَ عَنهُ تَأویلَ المُبطِلین وَ تَحریفَ الغالینَ وَ انتِحالَ الجاهِلینَ ؛

رادمردانی، در هر عصر بار دین را به دوش می‏کشند و تأویل اهل باطل و تحریف اهل غلو و استناد ناروای اهل جهالت را از دین نفی می‏کنند.

فَضلُ العالِمِ عَلَی العابِدِ بِسَبعینَ دَرَجَه بَینَ کلّ دَرَجَتَینِ حُضرُ الفَرَسِ سَبعینَ عاماً وَ ذلک أنَّ الشَّیطانَ یضَعُ البِدعَه لِلنّاسِ فَیبصِرُها العالمُ فینهی عَنها وَ العابِدُ مُقبلٌ عَلی عِبادَتِهِ لایتَوَجَّهُ لَها وَ لایعرِفُها ؛

فضیلت عالم نسبت به عابد، هفتاد درجه است که میان هر دو درجه، معادل هفتاد سال مسیر یک اسب تیز رو فاصله است و این بدان جهت است که شیطان میان مردم بدعت می‏گزارد که عالم آن را می‏شناسد و از آن نهی می‏کند، در حالی که عابد به عبادت خویش مشغول است و به آن بدعت توجهی ندارد (و اگر توجهی کند) آن را نمی‏شناسد.

  1. کارآمدی در انتقال معارف و ابلاغ دین

پس از «تفقه»، هنر «پیام رسانی» و قدرت «انتقال آموزه‏ها»، مهم‌ترین مهارت لازم برای طلبه است. روحانی باید بتواند دانش خود را به جریان اندازد و از آنجا که در خطوط انتقال وحی قرار می‏گیرد، تجهیزات لازم برای توزیعِ با سلیقه تعالیم دینی را بدون هرگونه افتادگی و ضایعه، در میان توده‏ها داشته باشد. هر عنصری که به این هدف کمک کند، در راستای اهداف طلبگی است و طلبه را کارآمدتر و مؤثرتر می‏گرداند.

مهم‌ترین این مهارت‏ها قدرت نوشتن و هنر سخن‏وری است، زیرا بیشترین حجم اطلاعات از طریق گفتار و نوشتار منتقل می‏شود.

امروزه ارزش صنایع بسته‏بندی در توزیع فراورده‏های صنعتی و جلب اقبال مشتریان، برای همه آشکار است؛ چه بسیار اجناس مرغوبی که به خاطر بسته‏بندی نامناسب، بر روی دست تولید کننده باقی می‏ماند و چه بسیار اجناس نامرغوبی که به جهت استفاده از بسته‏بندی جذاب و زیبا، به سرعت به دست مصرف کنندگان بداقبال رسیده است.

مهارت‏هایی که موجب جلب توجه مخاطب، تحریک عواطف و تأثیرگذاری بیشتر پیام می‏شود؛ از صنایع ادبی و آرایه‏های لفظی و معنوی، آهنگ جذاب، نوسان صدا، شور و حرارت بیان، مثال‏ها و تمثیل‏های گویا و گیرا و سلیقه در انتخاب بهترین قالب برای عرضه فراورده‏های فرهنگی، هم‌سنگ آشنایی با صنایع بسته‏بندی است و عرضه کالای دین به مخاطب را موفق‏تر می‏سازد.

اگر بخواهیم میان این مهارت‏ها و مهارت اول (شناخت عمیق دین)، مقایسه کنیم، باید به صراحت بگوییم که دسته دوم از نظر ارزش، در رتبه دوم و درجه نازل‏تری قرار دارد، زیرا دین‏شناسی، محتوا و درون‏مایه پیام را تشکیل می‏دهد و مهارت‏های تبلیغی، قالب و شکل آن را؛ یعنی اگر امر تبلیغ میان «محتوای اصیل در قالب ضعیف» و «محتوای ضعیف در قالب جذاب» دائر باشد، بدون تردید گزینه اول مقدم است.

جنس مرغوب حتی اگر بسته‏بندی مناسب نداشته باشد، آرام آرام حقیقت خود را آشکار و اعتماد مخاطب را جلب می‏کند. به همین دلیل، بیشتر توجه طلاب علوم دینی باید به اصالت، استناد و استحکام محتوای پیام باشد و بهترین توان و استعداد خود را برای آن به کار گیرند، اما برای کارآمدی و تأثیرگذاری بیشتر، هرگز نباید از این ویژگی‏های درجه دوم غفلت کرد؛ چنان که اعجاز بلاغی قرآن کریم، عامل انتشار اعجاب آور پیام آسمانی اسلام و نفوذ سریع آن در اعماق جان مخاطبان بود. از این رو، آنچه در دانش بلاغت و نیز صنعت خطابه در دانش منطق آموخته می‏شود باید با تلاش و تمرین مستمر به ملکه و مهارت تبدیل گردد.

ذکر این نکته لازم است که تکنیک‏های امروزی بلاغت، بسیار بیش از آن است که در کتب گذشتگان گرد آمده است؛ بلاغت به معنای «رسایی پیام» است و امروزه در تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه محدود نیست. طرح‏ها، نمودارها، جداول، تقسیم بندی‏های درختی، خلاصه بحث، برجسته کردن واژه‏ها و جملات مهم، ویرایش دقیق متن، تصویر، ابزارهای کمک آموزشی و استفاده از روش‌ها و ابزارهای جدید انتقال پیام مانند رایانه و اینترنت نیز در بلاغت کلام مؤثراند. طلبه همان گونه که رسالت فهم دین دارد و باید در آن، کارآزموده و چالاک باشد، رسالت ابلاغ سخن دین را نیز دارد و باید بتواند تمام ظرفیت‏های موجود را برای ابلاغ بهتر و کامل‏تر دعوت الهی به خدمت بگیرد.

پیامبر اسلام (ص) فرمودند:

إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فی اُمَّتی فَلیظهِرُ العالِمُ عِلمَهُ فَمَن لَم یفعَل فَعَلَیهِ لَعنَه اللهِ ؛

هرگاه انحرافات و بدعت‏ها در میان امت من ظاهر شد، بر دانشمندان (دین) است که علم خود را آشکار کنند و هر کس چنین نکند، لعنت خدا بر او باد.

  1. کارآمدی در تربیت

از جمله وظایف مهم در آینده صنفی طلبه، وظیفه تلاش برای تزکیه نفوس و پرورش اخلاقی و معنوی جامعه است. اگر مسئولیت صنفی روحانی را تعلیم و تربیت بدانیم، تربیت نیمی از وظایف او را پوشش می‏دهد و اگر تعلیم را هم در راستای تربیت و به عنایت رشد انسان در نظر بگیریم، وظیفه روحانی در تربیت منحصر خواهد شد و تبلیغ و تعلیم به عنوان مقدمه لازم برای رشد و تربیت انسان، مطلوب است.

تربیت دینی، مراتب و سطوح مختلفی دارد و هر طلبه متناسب با سطح مخاطبان خود، باید آمادگی انجام این وظیفه را داشته باشد. مقصد تربیت و الگوی رشد دینی را نیک بشناسد؛ اصول و قواعد تربیت را بداند و بر مهارت‏های تربیتی مسلط باشد. البته این همه بدون تجربه عملی، سلوک و تزکیه نفس امکان‏پذیر نیست.

  1. مهارت‏های عمومی

علاوه بر این سه مهارت اصلی، توانمندی‏های فرعی دیگری وجود دارد که به طلبگی اختصاص ندارد، ولی در زندگی عمومی او به کار می‏آید؛ توانایی‏هایی چون خوش‌نویسی، طراحی، رانندگی، انواع ورزش‏ها، توانمندهای نظامی، اطلاعات عمومی غیر مرتبط با حوزه دین و…

این مهارت‏ها در هویت صنفی طلبه تأثیر چندانی ندارد؛ یعنی می‏توان عالمی ربانی و کارآمد تصور کرد که از این توانایی‏ها بی‏بهره باشد. این توانمندی‏ها را به دو دسته تقسیم می‏کنیم.

دسته اول گروهی که با صرف زمان اندک، می‏توان بر آن تسلط یافت و بهره فراوانی از آن دریافت؛ مثل رانندگی، تایپ (حروف چینی و ماشین نویسی)، مهارت‏های عمومی امداد و کمک‏های اولیه؛ این دسته مهارت‏ها تجهیزات ارزنده‏ای هستند که با صرف زحمت و مؤونه اندک، فایده و معونت فراوانی می‏دهند و به حکم عقل، پی‏گیری و تحصیل آنها مقرون به صرفه است.

دسته دوم مهارت‌هایی است که برای کسب آنها به زمان طولانی و توان بسیار نیاز است. علوم غیرحوزوی مانند پزشکی، مهندسی و تخصص‏های مربوط به سایر مشاغل، همچون آهنگری و نجاری و.. . از این دسته‏اند. پی‏جویی این مهارت‏ها وظیفه طلبه نیست، بلکه با ایجاد مشغولیت مزاحم، نرخ کارآمدی او را در هویت صنفی‏اش پایین می‏آورد، به همین جهت مانع انجام وظیفه محسوب می‏شود.

فرایند تحصیل کارآمدی

نظام آموزشی حوزه‏های علمیه، مقدمات لازم برای دین‏شناسی را در اختیار طلبه قرار می‏دهد. این مقدمات، شامل آشنایی با زبان عربی، آشنایی با پیکره علوم اسلامی و جغرافیای مباحث و نیز آشنایی با متد استنباط از منابع دین است. برخی مهارت‏های تبلیغی نیز به صورت کاملاً نظری در علم بلاغت و صناعات خمس منطق معرفی شده است، اما تمرین این مهارت‏ها و نیز مهارت‏های نوع سوم و چهارم بر عهده خود طلبه است؛ گرچه برخی مراکز و مؤسسات وابسته به حوزه، امکان تحصیل بخشی از این توانمندی‏ها را فراهم آورده‏اند.

به هر حال لازم است هر طلبه از آغاز ورود به حوزه، در اندیشه کسب مهارت‏های مورد نیاز آینده خود باشد و در روزگار تحصیل، دست کم یک بار به تجربه عینی مسئولیت‏های صنفی خود اقدام کند و مهارت خود را نسبت به اموری که در آینده بدان نیاز دارد یا در معرض آن قرار می‏گیرد، بیازماید. این آزمایش طبعاً در مقیاس کوچک و فضای کنترل شده‏ای صورت می‏گیرد، ولی در مهارت افزایی و کارآمدی طلبه، نقشی بسیار مؤثر ایفا خواهد کرد.

کسی که در پی کسب مهارت وزنه‌برداری است، باید به عنوان تمرین، وزنه‏هایی مشابه آن‏چه در مسابقه نهایی بلند می‏کنند، بلند کرده باشد؛ بلند کردن گونی برنج و کنده درخت، تمرین مناسبی برای ورزش وزنه‏برداری نیست؛ این عمل گرچه موجب تقویت بازوی وزنه‏بردار می‏شود، اما دقت‏های ویژه و تکنیک خاص وزنه‌برداری را به او منتقل نمی‏کند.

به همین ترتیب، لازم است طلبه در خلال تحصیل علوم حوزوی، حداقل یک مورد تدریس، یک دهه سخنرانی، یک سفر تبلیغی، تألیف مقاله یا کتاب، پژوهش، تحقیق کتاب و مقابله با نُسخ، مدیریت فعالیت‏های فرهنگی، حضور در اردوی فرهنگی و… را تجربه کرده باشد و با فضای متنوع هر یک از این امور، از نزدیک انس داشته باشد.

این تجربه شخصی موجب می‏شود که فراز و نشیب هر یک و مزایا و کاستی‏های آنها را به خوبی دریابد و داوری روشنی نسبت به ظرفیت‏های هر مقوله و نیز توانمندی‏های خود داشته باشد. این تجربه هرگز نباید به آسیب تعویق، تأخیر و تسویف گرفتار‌ آید. پایان تحصیلات حوزوی که طلبه در سنین ۳۵ تا ۴۰ سالگی قرار دارد، آغاز خوبی برای پرداختن به این امور نیست. دغدغه مهارت افزایی و کارآمدی، باید از آغاز طلبگی در طلبه وجود داشته باشد و او را به حرکت و جوشش بیشتر وادار کند.

در سنین بالا علاوه بر آنکه استعداد فراگیری انسان کم می‏شود، توقع اجتماع از او بالا می‏رود و نارسایی و اشتباه که لازمه طبیعی هر فراگیری است، برای او موجه شمرده نمی‏شود. غالباً کسانی که توان افزایی خود را به سنین بالا به تعویق می‏اندازند، در آن موقعیت، به سبب بروز همین مشکلات، از اقدام برای کسب مهارت دوری می‏کنند.

در پایان ذکر این نکته لازم است که این تجربه‏های نخستین که در ابعاد کوچکی صورت می‏گیرد ـ هر چند زرین و موفق ـ هرگز نباید موجب غرور و خودبسندگی شود، زیرا به فرموده امیر مؤمنان (ع):

الاِعجابُ یمنَعُ الازدِیادَ ؛

خود پسندی مانع پیشرفت انسان می‏شود.

نقطه مقابل این آفت، کوچک شمردن این تجارب و دریغ از اهتمام شایسته برای آن است. این مسئله نیز موجب از دست رفتن یک فرصت ارزشمند می‏شود که همیشه تکرارپذیر نیست. طلبه باید سقف خلاقیت و توانایی‏های فردی خود را با حوصله کامل در انجام این تجارب به کارگیرد و فراورده‏ای درخشان، ممتاز و مثال زدنی عرضه کند تا هم از فرصت حاصل آمده به خوبی بهره گرفته باشد، هم در پیشگاه امام [زمان علیه السلام سربلند باشد].

مطالعه بیشتر