بایسته های طلبگی
محمد عالم زاده نوری
شکیبایی و پایداری
مسیر طلبگی استمرار راه انبیا است و طلبه در راهی قدم نهاده که پیش از او سفیران الهی و بهترین بندگان او آن راه را طی کرده و پشت سر نهادهاند. راهی بس پرشکوه و پرحماسه، راهی سرشار از عظمت و افتخار، راهی سراسر افتخارآمیز و غرورآفرین، راهی هموار و در عین حال دشوار.
پیامبران الهی در راه انجام وظیفه خود، مشکلات فراوانی تحمل کردند، ولی هیچگاه تراکم این مشکلات آنان را از میدان بیرون نکرد. مشکلاتی مانند:
- انواع فحشها و توهینها: دیوانه، شاعر ، جادوگر ، کاهن ، احمق ، دروغگو، متکبر، گستاخ ، گمراه ، حیلهگر ، مفسد، خرابکار ، متکبر، برتری جو و…
- گونههای مختلف تمسخر و بیاعتنایی
- فال بد زدن و عامل بدبختی دانستن.
- تکذیب.
- تهدید به تبعید و اخراج.
- تهدید به شکنجه.
- تهدید به سنگسار.
- مخالفت صریح و لجبازی.
- آزار، ریختن زباله و خاکستر، سنگباران و…
روحانیت که میراثدار رسالت انبیا است باید از ابتدا آماده همه این مشکلات باشد.
درگیری میان پیامبران خدا و مخالفان آنان به درازای تاریخ خلقت انسان سابقه دارد، از ابتدای پیدایش بشر در دالان بلند و ممتد تاریخ، دو جبهه حق و باطل در تقابل مستمر بودهاند و همیشه حامیان ارزشها، پاکیها و فضیلتها در معرض مخالفت و بدخواهی بودهاند.
تقابل هابیل و قابیل، موسی (ع) و فرعون، یا ابراهیم (ع) و نمرود، یک روز در صحنه نبرد بدر و احد میان محمد (ص) و ابوسفیان و روزی در صحرای کربلا میان امام حسین (ع) و یزید رخ داد و در پهنه زمان و مکان نیز همیشه و همه جا تکرار میشود. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. انسان باید در میان این دو رشته، جایگاه خود را به صراحت معین کند «نبوت قلمرو فکری تازهای به وجود میآورد، اندیشه و راهی تازه و هدفی تازه را مطرح میکند، آن کسی مؤمن است که آن اندیشه را بپذیرد، آن هدف را بجوید و آن راه را بپیماید. برای مخالف بودن مخالفت کردن لازم نیست، موافقت و همراهی نکردن کافی است. در جبههبندی میان نبی و معارضانش هر که در میانه باشد هم با نبی و از او نیست و هر که «با او» نباشد «بر او» است. این حقیقت ضمن دهها آیه قرآن به صورتی رسا و تردیدناپذیر اعلام شده است ».
لعن و سلام در زیارت عاشورا و نفی و اثبات در کلمه طیبه لاالهالاالله آموزش اعلام بیزاری و نفرت از جبهه باطل و اعلام وفاداری و حمایت از جبهه حق است. ذکر تاریخ پیامبران گذشته در قرآن همین حقیقت را اعلام و گوشزد مینماید که هر که پیرو آیین پاکان و صالحان است و خود را مانند حسین (ع) وارث آدم و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و محمد و علی (ع) میداند، باید در راه حمایت از حقیقتها و ارزشها آماده تحمل انواع بلایا و پرداخت همه داراییها و سرمایههای خویش باشد و البته این پایداری و شکیبایی سرانجام به پیروزی نهایی جبهه متقین خواهد انجامید.
تِلک الدارَ الآخِره نَجعَلُها لِلَّذینَ لایریدونَ عُلُوّاً فی الأرضِ و لا فَساداً وَ العاقِبَه لِلمُتَّقینَ فَاصبِر إِنَّ العاقِبَه لِلمُتّقینَ وَ لَقَد سَبَقَت کلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلینَ إنَّهُم لَهُمُ المَنصورونَ وَ إنَّ جُندَنا لَهُمُ الغالِبونَ إنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنوا فِی الحَیاه الدُّنیا وَ یومَ یقومُ الاشهاد فَلا تَحسَبَنَّ اللهَ مُخلِفَ وَعدِهِ رُسُلَهُ إنَّ اللهَ عَزیزٌ ذو انتِقامٍ .»
بر خلاف نظرهای تنگمایه و سطحی، حرکت انبیا حرکتی ناموفق نبوده و باطل که راه مخالف انبیا است بر تاریخ بشری و سیر آن حکومت نداشته است و این انبیای الهی بودهاند که از آغاز تا کنون توفیق یافتهاند بشر را مجموعاً در همان سیری که خود میخواستهاند هدایت کنند و از این پس نیز تا پایان جهان بر همین قرار خواهد بود.
هر یک از این پیامآورانِ حق در قطعهای از این نوار ممتد تاریخ، بشر را به پیش رانده و سیر او را به سوی هدف خلقت انسان که تعالی و تکامل جامعه بشری است، تسهیل و تسریع کردهاند و هنگامی که پس از روزگاری تلاش و مبارزه بیامان از این جهان به هر وضع و بر اثر هر علتی رخت بستهاند در آخرین نقطه مأموریت و رسالت خود، بار امانت خدایی را به رسول و مأمور پس از خود سپرده، خود چشم بر هم نهادهاند.. . و چنین شده است که در این دوران تاریخ، بشر از همیشه عمر خود، بر اثر هشیاری و آگاهی ـ که همان نیز آثار دعوت پیامبران است ـ به راه آنان خوشبینتر و به هدف آنان نزدیکتر است.. .
بر همین منوال، این سیر طبیعی ادامه خواهد یافت تا روزی که به دست آخرین حجت الهی، آخرین گام در راه تربیت و ارشاد بشر برداشته شده و بشریت بیهیچ مانع و رادعی در بزرگراه تعالی و تکامل بیپایان خویش گام گذارد و با سرعتی بیش از همیشه به حرکت مبارک خویش ادامه دهد.. . و این فرجام واقعی نبوت و راه پیامبران است.
نکته بسیار مهم این است که موفقیت مرحلهای در گرو دو عامل بسیار تعیین کننده است؛ ایمان و صبر. شکستهای اثنای راه بر اثر فقدان این دو عامل و پیروزیهای درخشان بر اثر به کار گرفتن آن بوده است. »
روحانیت شیعه اگر در طول تاریخ با دشمنیها و بدخواهیها مواجه بوده، آن را پدیدهای تازه نمیدانسته و هیچگاه دلسرد و محزون نگردیده است. انواع تهمتها، دشنامها، جسارتها و مخالفتها در راه تحقق آن هدف بزرگ کمترین درسی است که کاروان روحانیت، از قافله سالاران خود انبیا و اولیا آموخته است. آنچه بر پیامبران گذشته آمده، امروز نیز کم و بیش در اجتماع ما دیده میشود و هر که در مسیر آنان است، در معرض آن همه قرار دارد.
و البته نمیتوان انکار کرد که در کناره این دو رشته تاریخیِ «حق» و «باطل» همواره رشته نامرئی دیگری وجود داشته که ادعای پاکی و حقیقتش گوش فلک را کر کرده، اما باطن ناپاک او دائماً به تقویت جبهه پستی و تضعیف جبهه راستی پرداخته است.
تاریخ، بلعم باعورا، کعب الأحبار، کسروی، مهدی هاشمی و وعاظ السلاطین رنگارنگ، زیاد دیده است. حکم قتل امام حسین (ع) هم از نیش قلم شریح قاضی ـ در منصب روحانی ـ صادر شده است. قرآن کریم به صراحت خطر عالمان هواپرست را گوشزد میکند و جامعه مؤمن را از شر آنها بر حذر میدارد؛
یا أیهَا الَّذینَ آمَنوا إنَّ کثیراً مِنَ الأحبارِ وَ الرُّهبانِ لَیأکلونَ أموالَ النّاسِ بِالباطِلِ وَ یصُدّونَ عَن سَبیلِ اللهِ
و آنها را به شدت محکوم میکند؛
مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوراه ثُمَّ لَمیحمِلوها کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ أسفاراً، بِئسَ مَثَلُ القَومِ الَّذینَ کذَّبوا بِآیاتِ اللهِ، وَ اللهُ لا یهدی القَومَ الظالمینَ.
مردم ما باید آگاه باشند که «عالم ناپارسا» پدیده جدیدی نیست و به درازای زمان سابقه دارد و این یک واقعیت تجربه شده تاریخی است که در کنار سایر حقایق باید به جامعه انتقال یابد. اما به هر حال وجود همین طائفه ناپاک و بدسرشت موجب شده که دستاویز موجهی برای تضعیف و تخفیف سلسله عالمان دین و وارثان انبیا پدیداید و فشارها و دشواریها افزون شود.
تحمل این مشکلات و شکیبایی در مقابل این ناملایمات، کمترین وظیفهای است که در شرایطی چنین ـ که البته به درازای تاریخ انسان سابقه دارد ـ بر دوش عالمان راستین و پیروان جبهه حق و فضیلت است و این أمر محکم الهی به پیامبر خدا و همه پیروان او است؛
فَاستَقم کما أُمرتَ وَ مَن تابَ مَعَک.
کارآمدی و توانمندی
کودک انسان در مراحل نخست زندگی، برای ماندن و بهزیستن به خدمات دیگران سخت وابسته است؛ در خوردن، خوابیدن و آسودن نیز نیازمند «کار» دیگران است و از خود هیچ هنری ندارد.. . اندکی بعد همین کودک، بخشی از کارهای خود را با «همکاری» دیگران انجام میدهد. هر چه از مراحل رشد او میگذرد، در تأمین نیازهای خود مستقلتر میشود و نیاز او به «کار» یا «همکاری» دیگران کاهش مییابد، گرچه هیچگاه به صورت کامل از جامعه بینیاز نمیشود.
در سنین جوانی، شایسته است، آدمی تأمین بخشی از نیازهای دیگران را به عهده گیرد و همانگونه که خود تاکنون از حاصل کار و دسترنج دیگران بهره گرفته بود، از این پس به دیگران بهره برساند؛ اینک وظیفه دارد در قبال خدمات فراوانی که از دیگران دریافت کرده ـ به رسم قدرشناسی ـ از خود واکنشی نشان دهد و خدمتی برساند . این مرحله آغاز ورود انسان به جریان اجتماع و قرار گرفتن در یک صنف اجتماعی است. قرار گرفتن در یک صنف به معنای انتخاب یک مسئولیت و اعلام آمادگی برای انجام خدمات مشخص است. معلم، راننده، کاسب، کشاورز، آهنگر، کارمند و کارگر هر یک با انتخاب شغل خویش، در یک گروه اجتماعی قرار گرفته، خدمات ویژهای را ارائه میدهند، البته در مقابل نیز خدمات دیگری دریافت میدارند…
این حکایتِ «چهره اجتماعی» حیات ما انسانها است. زندگی ما آدمیان چهره دیگری نیز دارد؛ «چهره حیات فردی».
انسان، به اقتضای انسانیت خود ـ به عنوان یک فرد و فارغ از عضویت در اجتماع بشری ـ موظف است برای دستیابی به هدفی بلند، مسیری را طی کند؛ مرد و زن، پیر و جوان، شهری و روستایی، کاسب و کارمند و کارگر و معلم در اصلِ این وظیفه تفاوتی ندارند؛ زیرا همه در انسانیت مشترکند. کسب معرفت، تهذیب نفس، تقوا و تعالی معنوی، ارزشهای وجودی انسان در زندگی فردی او است. انسان حتی اگر دور از آبادی به سر برد و در جزیره تنهایی، زیست کند، به حکم انسانیت خویش، موظف به خودسازی و تحصیل عبودیت، قرب، و کمالات اخلاقی است.
همچنین موظف به «حضور اجتماعی» است. آدمی به مقتضای سرشت اجتماعی خویش، به عنوان یک فرد، وظیفه دارد در اجتماع زندگی کند. کمال مطلوب انسان نیز در گرو همین زندگی اجتماعی رقم خورده و با حضور در میدان اجتماع قابل دستیابی است.
همین انسان، آنگاه که با جامعه مرتبط میشود و به عنوان عضوی از پیکره اجتماع در میآید، تعریف تازهای مییابد و وظایف جدیدی بر دوش میگیرد. اینک انسان نه به حکم انسانیت، بلکه به مقتضای حضور اجتماعیاش، وظایفی دارد. مثلا موظف است که حقوق دیگران را رعایت کند، به نیازهای همنوعان خویش توجه داشته باشد و در صدد ارائه خدماتی به آنها باشد.
ارزش انسان در حیات اجتماعی
در بعد حیات اجتماعی، ارزش انسان بر اساس خدماتی که ارائه میدهد، تعیین میشود هر چه این خدمات ارزندهتر و گستردهتر باشد، تأثیر وجود شخص در جامعه بالاتر و در بعد اجتماعی موفقتر است.
بر این اساس، لازم است:
- هر فرد در فرایند انتخاب خود، دقت کافی کند تا مؤثرترین خدمات اجتماعی را شناسایی کند و متناسب با توان و استعداد خود در صنفی قرار گیرد که بهره بیشتری برساند.
- پس از انتخاب نیز توان خود را برای ارتقای سطح خدماتی که ارائه خواهد داد، بالاتر برد.
از نگاه دین، هر چه توانمندی، کارآیی، لیاقت و قدرت انسان بیشتر و به قول معروف «با عُرضهتر» باشد، و بتواند خدمت بیشتری ارائه کند شایستهتر است. بدین ترتیب، دو مطلوبیت و دو ارزش برای انسان مطرح است: ارزش «ایمان، اخلاق و تقوا» و ارزش «کارآمدی و کفایت.
«إنّ خَیرَ مَنِ استَأجَرتَ القَوی الأمین»
ایمان و تقوا ارزش بُعد فردی وجود انسان است و کارآمدی و کفایت، ارزش بُعد اجتماعی او و بدین ترتیب الگوی انسان ترازِ دین «مؤمن خدوم» خواهد بود زیرا مؤمن خدوم با صفت ایمان، خود را به افق کمال نزدیک میگرداند و با صفت خدمت جامعه را به سوی کمال حرکت میدهد.
در میان کارگزاران دولت علوی (ع) سه شخصیت متفاوت دیده میشود: اول شخصیتی چون مالک اشتر نخعی است که از سویی توان مدیریت بسیار بالا و قدرت جسمی و فکری و روحی عظیمی دارد و از سوی دیگر، در مراتب بالای ایمان و ولایت و معنویت قرار گرفته است؛ بدین جهت، هم در حیات فردی و هم در حیات اجتماعی مورد رضایت کامل امام زمان خویش است. امام علی (ع) از داشتن چنین نیرویی به شدت خوشحال و مبتهج است و در واگذاری امور حکومت به او دلآرام و آسوده خاطر؛
فَانّه مِمَّن لایخافُ وَهنُه وَ لا سَقطَتُه وَ لا بَطؤُهُ عَمّا الاسراعُ إلَیهِ أحزَم وَ لا إسراعُهُ الی ما البُطءُ عَنهُ أمثَل؛
مالک را نه سستی است و نه لغزش، و نه کندی آنجا که شتاب باید و نه شتاب بگیرد آنجا که کندی شاید.
عَبداً مِن عِبادِ اللهِ لا ینامُ أیامَ الخَوفِ وَ لا ینکل عَنِ الأعداءِ ساعاتِ الرّوعِ. أشدُّ عَلَی الفُجّارِ مِن حَریقِ النّارِ وَ هُوَ مالک بنُ الحارثِ أخو مذحج.. . فَانَّهُ سَیفٌ مِن سُیوفِ اللهِ لا کلیلُ الظُّبه و لا نابی الضّریبه.. . فَانَّهُ لایقدمُ و لایحجمُ وَ لایؤَخّرُ وَ لایقَدّمُ الا عَن أمری وَ قَد آثَرتُکم بِهِ عَلی نَفسی لِنَصیحَتِهِ لَکم وَ شِدَّه شَکیمَتِهِ عَلی عَدُوّکم؛
بندهای است از بندگان خدا که در روزهای بیم نخوابد و در ساعتهای ترس از دشمن روی برنتابد، بر بدکاران از آتش سوزان تندتر است. او مالک پسر حارث مذحجی است.. . او شمشیری از شمشیرهای خداست که نه تیزی آن کند شود و نه ضربت آن بیاثر بُوَد.. . نه بر کاری دلیری کند و نه باز ایستد و نه پساید و نه پیش رود؛ جز که من او را امر نمایم. در فرستادن او من شما را بر خود برگزیدم؛ چه او را خیرخواه شما دیدم و سرسختی او را برابر دشمنانتان پسندیدم.
مالِک و ما مالِک! لَو کانَ جَبَلاً لَکانَ فَنداً وَ لَو کانَ حَجَراً لَکانَ صَلداً، لایرتَقیهِ الحافِر وَ لایوفی عَلَیهِ الطائر؛
مالک! مالک چه بود؟ به خدا اگر کوه بود کوهی بود از دیگر کوهها جدا افتاده و اگر سنگ بود سنگی بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد.
هنگامی که خبر رحلت مالک به حضرتش رسید اندوهناک و متأثر گشت و آه میکشید و میفرمود:
کان لی کما کنت لرسول الله ، عَلَی مِثْلِ مَالِک فَلْتَبْک الْبَوَاکی وَ هَلْ مَرْجُوٌّ کمَالِک؟ وَ هَلْ مَوْجُودٌ کمَالِک؟ و هَلْ قَامَتِ النِّسَاءُ عَنْ مِثْلِ مَالِک؟. . . . لَا أَرَی مِثْلَهُ بَعْدَهُ أَبَداً
مالک برای من مانند من برای پیامبر بود. گریه کنندگان بر مانند مالک باید گریه کنند و آیا امید بخشی مانند مالک هست؟ آیا کسی مانند او وجود یافته است؟ آیا زنان مانند او خواهند آورد؟. . . پس از او مانند او را نخواهم دید.
شخصیت دوم در میان کارگزاران امام (ع) شخصیتی عارف و خودساخته چون کمیل بن زیاد نخعی است که یار تنهایی امیرمومنان (ع) است و تاب تحمل معارف سنگین علوی را دارد. علی (ع) او را به صحرا میبرد و با او راز میگوید:
ها إنَّ هاهُنا لَعِلماً جَمّاً لَو أصَبتُ لَه حَمَلَه؛
بدان که در سینه من دانشی است انباشته، کاش حاملانی برای آن مییافتم.
کمیل در جانب ایمان و فضایل انسانی اندوختهای بس عظیم دارد و همراز و انیس حجت حق قرار گرفته است. همین کمیل آنگاه که از جانب امام به کارگزاری شهرکی ـ به نام هیت ـ گمارده میشود، در دفع سپاهیان دشمن که از حوزه مأموریت او گذشتند و به تاراج مسلمانان پرداختند، ناکام میماند.
امام (ع) بر او چنین خرده میگیرند و اینگونه گلایه میکنند:
أمّا بَعدُ فَإنّ تَضییعَ المَرءِ ما وُلّی وَ تَکلُّفَهُ ما کفِی لَعَجزٌ حاضِر وَ رَأی مُتَبّر.. . فَقَد صِرتَ جِسراً لِمَن أَرادَ الغاره مِن أعدائِک عَلی أولیائِک، غَیرَ شَدیدِ المنکبِ وَ لا مُهیبِ الجانبِ، وَ لا سادٍّ ثغره وَ لا کاسرٍ لِعَدوٍّ شَوکه وَ لا مُغنٍ عَن أهلِ مِصرِهِ وَ لا مُجزٍ عَن أمیرِهِ؛ اما بعد، واگذاردن آدمی آنچه را که بر عهده دارد و عهدهدار شدن او کاری را که بر دوش دیگری است، ناتوانیای است آشکار و اندیشهای است تباه.. . تو پلی شدهای تا از دشمنانت هر که خواهد از آن بگذرد و بر دوستانت غارت برد. نه قدرتی داری که با تو بستیزند، نه از تو ترسند و از پیشات گریزند، نه مرزی را توانی بست، نه شوکت دشمن را توانی شکست، نه نیاز مردم شهر را برآوردن توانی و نه توانی امیر خود را راضی گردانی.
در میان کارگزاران دولت علوی (ع) شخصی چون زیاد بن سمیه نیز حضور دارد. زیاد چون پدری شناخته شده نداشت و حرامزاده مسلَّم بود، زیاد بن ابیه (فرزند پدرش) یا ابن سمیه (فرزند سمیه، کنیز حارث بن کلده ثقفی پزشک عرب) خوانده میشد؛ تا آنکه معاویه در حکومت خود او را برادر خویش و زیاد بن ابی سفیان خواند.
زیاد جانشین ابن عباس در ولایت بصره و سرزمینهای فارس بود و دایره حکمرانی وی استان پهناوری را در بر میگرفت که شامل بصره کنونی، اهواز، کرمان، فارس و.. . میشد.
او گرچه در اداره امور مملکت بسیار کارآمد و توانا بود، اما به جهت خیانتهای فراوان هرگز مورد اعتماد امام قرار نگرفت و بارها از سوی حضرت به خاطر فسادهایی که از او سر زد، توبیخ و ملامت شد.
وَ إنّی اُقسِمُ بِاللهِ قَسَماً صادِقاً لَئِن بَلَغَنی اَنّک خُنتَ مِن فَیءِ المُسلِمینَ شَیئاً صَغیراً او کبیراً، لأشُدَّنَّ عَلَیک شِدّه تَدَعُک قَلیلَ الوَفرِ، ثَقیلَ الظّهرِ، ضَئیلَ الأمرِ؛
به خدا سوگند میخورم، سوگندی راستین که اگر مرا خبر رسد که در اموال مسلمانان کم یا زیاد خیانت کردهای، چنان بر تو سخت گیرم که اندکمال مانی و درمانده به هزینه عیال، و خوار و پریشان احوال.
استَعمِلِ العَدلَ وَ احذَرِ العَسفَ وَ الحَیفَ، فَانَّ العَسفَ یعودُ بِالجَلاءِ وَ الحَیفُ یدعو الَی السّیفِ؛
به عدالت عمل کن و از ظلم و ستم بپرهیز که ستم مردم را به آوارگی وادارد و بیدادگری شمشیر را در میان آورد.
بررسی این شخصیتها نشان میدهد برخی کسان ایمان، تقوا، اخلاص، اخلاق و معنویت در ابعاد فردی را دارند، اما توان انجام امور اجتماعی و صلاحیت واگذاری مسئولیتهای سنگین در آنها وجود ندارد. در مقابل، گروهی قدرت لازم برای انجام خدمات اجتماعی را دارند، اما تعهد و تقوای لازم را ندارند.
هیچ یک از این دو گروه بازوی قابل اعتمادی برای امام امت (کسی که مسئول هدایت اجتماع و اصلاح امور آن است) نیست. امروزه همه کسانی که اندکی با مفاهیم اولیه مدیریت آشنا هستند، به خوبی میدانند که مهمترین عنصر پیش برنده یک سازمان، «منابع انسانی آن» است؛ یعنی نیروهایی که واجد این دو ویژگی هستند؛ تخصص و تعهد، قدرت و امانت، تقوا و کفایت، عُرضه و سلامت، نداشتن هر یک از این دو بال، برای پرواز به سوی هدف یک کاستی آشکار است و اعتماد و حرکت را غیر ممکن میسازد
کسانی که اخلاق و اخلاص و سلامت نفس را در حد مطلوب دارا هستند، ولی عرضه سکانداری یک حرکت اجتماعی را ندارند و نمیتوانند از خود اثر و خدمت مناسبی ارائه کنند، نیروهای شایستهای برای پیشبرد اهداف اسلام نیستند. از سوی دیگر، کسانی که واجد همتهای بزرگ هستند و با سختکوشی و تلاش، دانش و مهارت و کارآیی خود را بالا برده، لیاقت پذیرفتن مسئولیتهای سنگین اجتماعی را کسب کردهاند، ولی در اسارت هواها و هوسهای پست حیوانی به سر میبرند و از ایمان و اخلاق و انسانیت کم بهرهاند نیز هرگز رضایت امام عصر (عج) را تأمین نمیکنند؛ گرچه در مواردی میتوان لیاقت آنان را به خدمت اهداف دین گرفت و البته با نظارت شدید بر آنان، از مفاسدشان در امان بود.
به یقین مقایسه این دو گروه و کنار هم نهادن آنان اشتباهی بزرگ است و این همعرضی، نباید موجب توهم نوعی همارزی میان آنها شود. منظور از این بیان، برابر دانستن ارزش «انسانیت» و ارزش «کارآمدی» با یکدیگر نیست و مقایسه میان کمیل بن زیاد نخعی با زیاد بن ابیه هرگز عاقلانه شمرده نمیشود.
انسانیت انسان ارزش اساسی وجود اوست و در امتداد حیات انسان تا ابد به کار میآید، در حالی که کارآیی و توانمندی، ارزشی درجه دو است و به زندگی اجتماعی انسان، آن هم تا مرز انتقال به عالم ابدی مربوط است و پس از آن به کار نمیآید. ایمان و انسانیت، بدون توانمندی و کارآیی هم ارزشمند است و سعادت او را تأمین میکند، در حالی که کارآیی و توانمندی، بدون ایمان و انسانیت ارزش انسانی ندارد و بر لوح سعادت او نقشی نمیزند. بهره ایمان و بندگی از ابتدا به خود شخص باز میگردد، در حالی که بهره کارآیی و توانمندی ناظر به نیاز دیگران است.
بر این اساس در دَوَران امر میان این دو ویژگی، جایی که تنها انتخاب یکی از این دو گزینه امکانپذیر باشد، بدون تردید انسان باید ارزشهای والای فردی را برگزیند و از هیچ ملامتی واهمه نکند.
یا أیهَا الّذینَ آمَنوا عَلَیکم أنفُسَکم لایضُرُّکم مَن ضَلّ إذَا اهتَدَیتُم
ای کسانی که ایمان آوردهاید به خودتان بپردازید، هرگاه شما هدایت یافتید آنکس که گمراه شده است به شما زیان نمیرساند.
امام علی (ع(نیز فرمودند: وَ إنّی لَعالِمٌ بَما یصلِحُکم وَ یقیمُ أوُدَکم، وُ لکنّی لاأری إصلاحَکم بِافسادِ نَفسی
من نیک میدانم که چگونه میتوان شما را اصلاح کرد و از کجی به راستی آورد. اما هرگز اصلاح شما را با تباه کردن خود (روا) نمیبینم.
اما تأکید این نوشتار بر آن است که در شرایط عادی که امکان تحصیل هر دو ارزش وجود دارد، نباید سستی، کوتاهی و کاهلی کرد و به بهانه اخلاق و تقوا و معنویت از تحصیل کارآیی، توانمندی و کفایت دست کشید.
توجه به مسئولیت اجتماعی و پرداختن بدان، آنقدر اهمیت دارد که عبادات فردی نیز جایگزین آن نمیشود و نمیتوان به بهانه اشتغال به عبادت پروردگار از آن سرباز زد. امام کاظم (ع) آن هنگام که در سیاهچال مخوف هارون قرار گرفتند و از هرگونه ارتباط اجتماعی محروم و ممنوع گشتند چنین مناجات فرمودند:
اللّهُمَّ انّکَ تَعلَمُ انّی کُنتُ أسألُکَ اَن تَفرِغَنی لِعِبادَتِکَ، اللّهُمّ وَ قَد فَعَلتَ فَلَکَ الحَمدُ
پروردگارا از تو درخواست کرده بودم که مرا برای عبادت خود فارغ گردانی، تو را شکر میگویم که چنین نعمتی نصیبم کردی
از این بیان معلوم میگردد که انسان در میانه اجتماع حق ندارد زمان و توان خود را تنها صرف امور عبادی کند. و تا آن هنگام که اختیار عملِ اجتماعی و تأثیرگذاری بر محیط پیرامون خود را دارد وظیفهای مهم بر دوش دارد که او را از عبادت فردی فارغ البال و خلوت محض با پروردگار مانع میشود.
انسان مؤمن همانگونه که در پی تحقق «انسان ایدآل اسلامی» در وجود خود است، به هدف تحقق «جامعه ایدآل اسلامی» نیز در پیرامون خود تلاش میکند و برای این منظور لازم است مهارتها و تواناییهای لازم را به دست آورد. به دست آوردن توان افزونتر برای انجام کارهای بزرگ و نیز آمادگی برای ایجاد تحولی عظیم یا ارائه خدمتی سترگ، هرگز به معنی خودنمایی مذموم و رفتار متظاهرانه نیست، بلکه به خودی خود مورد توصیه آموزههای دینی است.
شیعه علی (ع) میکوشد در فرایند انتظار فرج که افضل اعمال است، خود را برای کارگزاری دولت مهدوی (عج) آماده سازد تا در روزگار حضور و ظهور معصوم، سکانداری شایسته و بازویی توانا برای اجرای عدالت و بسط توحید باشد. چنین کسی متناسب با ابعاد تأثیر اجتماعی و حجم خدمتی که ارائه میدهد، مورد توجه ویژه و رضایت خاص امام عصر (عج) است.
حضرت فاطمه زهرا (س) فرمودهاند:
سَمِعتُ عَن أبی رَسولِ اللّهِ (ص)، إنَّ عُلَماءَ شیعَتِنا یحشَرونَ فَیخلَعُ عَلَیهِم مِن خلعِ الکراماتِ عَلی قَدرِ کثرَه عُلومِهِم وَ جِدِّهِم فی اِرشادِ عِبادِ اللّهِ؛
از پدرم پیامبر خدا (ص) شنیدم که فرمود: عالمان شیعه ما (فردای قیامت) محشور میشوند در حالی که به قدر فراوانی دانش و به میزان تلاششان در ارشاد بندگان خدا، از خلعتهای کرامت بر آنها پوشانده شده است.
برای توضیح بیشتر مثالی در ابعاد ملموستر، از حکومت غیرمعصوم ذکر میکنیم. امام خمینی (ره) در آستانه انقلاب اسلامی از آحاد ملت ایران خشنود بود و به داشتن چنین تودهای بر جهانیان مباهات میکرد. اما رضایت امام از کسی مانند بهشتی و مطهری با رضایت او از توده عوام قابل مقایسه نیست. شهادت بهشتی و مطهری، برای او همسنگ فقدان یک امت، غمبار و جانفرسا بود؛ چه بسا حادثهای طبیعی که پیامد مرگ هزاران شهروند معمولی را به همراه داشته، ولی به اندازه شهادت یک بهشتی به بدنه انقلاب آسیب و به دل امام امت درد وارد نکرده باشد.
توصیه به تجهیز امت اسلامی و کسب آمادگی بیشتر در مقابل کفار در آیه شریفه وَ أعِدّوا لَهُم ما استَطَعتُم مِن قُوّه؛ علاوه بر کسب قدرت نظامی و تهیه انواع ساز و برگ و جنگافزار، شامل همه مؤلفههای قدرت، از قدرت علمی، مدیریتی و توان فرهنگی تا انواع مهارتها، مانند قدرت بیان و سخنوری، نویسندگی و تأثیرگذاری، پیشبینی حوادث و تصمیمگیری و… میشود و این همه جز با تلاش و سختکوشی و بذل آسایش و راحت، حاصل نخواهد شد.
کلید واژه «مجاهدت» که غالباً با پسوند فی سبیل الله و قید اموال و انفس در آیات مبارکه قرآن بارها به کار رفته است، بر این سختکوشی و بذل آسایش تصریح دارد.
این نکته نیز گفتنی است که در نظام ارزشی اسلام، ارزش والای «شهادت» که به معنای معامله جان با رضای جانان و دست کشیدن از همه سرمایهها و داراییها، به امید لقای محبوب و کسب خرسندی اوست، هم در پرتو خدمت اجتماعی قرار دارد. شهادت هرگز به معنی نفله شدن و جان باختن نیست؛ خون شهید عهدهدار انجام کار بزرگی در جامعه اسلامی است و بهرههای فراوانی میرساند. خون شهید پاسدار ارزشهای الهی و حامی بقای دین خداست. راه بستهای را که جز با خون باز نمیشود، میگشاید و در نهایت بر شمشیر غلبه میکند.
از این رو هرگاه بهرهای یا ثمری ـ شایسته ارزش آن ـ بر دادن خون مترتب نباشد و از این کشته شدن، جز هدر رفتن کاری نیاید (مانند شرایطی که امام حسن مجتبی (ع) در آن قرار داشت) شهادتطلبی مطلوب نیست. از سوی دیگر، هرگاه که شهادتطلبی مطلوب است، مجاهد در راه خدا باید پیش از بذل جان، به گونهای طراحی و تدبیر کند که ثمرات و برکات افزونتری از این فداکاری به چنگ آید؛ مانند صحنهای که سیدالشهدا (ع) با بردن خانواده و کودکان و تقدیم ششماهه تشنه لب، برای تاریخ به یادگار نهاد.
طلبه با ورود به طلبگی، از میان خدمات مختلف اجتماعی، «خدمات فرهنگی (آموزشی ـ پرورشی) مربوط به حوزه دین» را برگزیده است؛ ثبت نام در حوزه علمیه به معنی اعلام آمادگی برای حضور در صف مقدم حرکتهای تعلیمی و تربیتی در گستره آموزههای اسلامی است. طلبه به عنوان یک عنصر فرهنگی، از فهرست طولانی نیازهای انسان، مهمترین نیاز، یعنی نیاز به وحی و معنویت را برگزیده است تا با همّت، مجاهدت و پایداری، این نیاز توده انسانها را تأمین کند. طلبه در امتداد حرکت پیامبران، آن آموزگاران کتاب و حکمت و مربیان سلوک توحیدی و معنویت قرار دارد و با قدم نهادن در مدرسه علمیه، رسالتی آن چنان خطیر و مسئولیتی این چنین سترگ را بر دوش گرفته است:
انّ العُلَماءَ وَرَثَه الأنبیاءِ ؛
دانشمندان دین وارثان حرکت پیامبران هستند.
نبی مکرم اسلام (ص) عالمان دین را جانشینان خود خوانده و برای آنان دعا کرده است
رَحِمَ اللهُ خُلَفائی.. . الّذینَ یحیونَ سُنّتی وَ یعَلّمونَها عِبادَ اللهِ ؛
خداوند جانشیان مرا رحمت کند؛ آنان که سنت مرا زنده نگاه میدارند و آن را به بندگان خدا میآموزند.
بدین ترتیب، طلبه هرگز نمیتواند فارغ از خلأها و آسیبهای اجتماعی و بدون توجه به انحرافات فکری و احتیاجات فرهنگی، روزگار بگذراند. طلبه براساس هویت تعریف شده صنفی خود، باید در قبال خدمات فراوانی که از دستان پر مهر اجتماع دریافت میدارد، صادقانه و پر تلاش به آنان خدمت کند؛ آیات خدا را تلاوت کند. دین، کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد و در تهذیب و تزکیه نفوس بکوشد؛
یتلوا عَلَیهِم آیاتِک وَ یعَلّمُهُمُ الکتابَ وَ الحِکمَه وَ یزَکیهِم ؛
و هر چه توان طلبه در ارائه چنین خدماتی بیشتر باشد، ارزش اجتماعی او بیشتر است.
پیش از این گفتیم که هر انسان، در قبال مسئولیتی که در اجتماع بر دوش دارد، باید دو گام بزرگ بردارد: نخست انتخاب یک خدمت مؤثر اجتماعی، متناسب با توان خود که بهره فراوانی به جامعه بشری ارزانی دارد. دوم ارتقای سطح کیفیت این خدمات، تا اندازه ممکن.
طلبه در انتخاب مسیر اصلی و ترجیح حوائج معنوی و فرهنگی بر حوائج مادی، بسیار خوش سلیقه عمل کرده و شاهراه حرکت خود را به درستی برگزیده؛ از این رو در گام نخست، موفق بوده است؛ اکنون وظیفه دارد تا در گام دوم، کارآمدی خود را افزایش و حوزه تأثیر خود را در موضوعی که برگزیده گسترش بخشد.
شخصیتهای بزرگ ـ حوزوی یا غیر حوزوی ـ که در سلوک روحانی و خودسازی معنوی موفق بودهاند، ولی گوشه عزلت گزیده و به جهت ناتوانی، از انجام خدمات فرهنگی و اجتماعی طفره رفتهاند، گنجینههای پنهان و ذخایر خاموشی هستند که تنها نیمی از راه را پیمودهاند؛ آنان محیط اطراف خود را روشن نمیکنند، گرهی از کار مردم نمیگشایند و باری از دوش جامعه بر نمیدارند. اینها گرچه ارزشهای فردی فراوانی اندوخته، اما نخست اینکه در تأمین رضای خدا و امام عصر (عج) موفق نبودهاند و سپس الگوی کاملی برای طراحی سیمای آینده طلبه نیستند. الگوی کامل طلبه باید هر سه ویژگی «عالم»، «ربانی» و «کارآمد» را با هم داشته باشد و به گونهای باشد که اگر از میان امت اسلامی برود ضایعهای جبرانناپذیر بر پیکر اجتماع وارد آید. یعنی وجود او چنان برای جامعه پر فایده و ارزشمند باشد که جای خالی او را هیچ چیز دیگر پر نکند.
ما قَبَضَ اللهُ تَعالی عالِماً مِن هذِهِ الأمّه إلا کانُ ثَغره فی الاسلامِ، لاتَسُدُّ ثُلمَتُهُ إلی یومِ القِیامَه.
خدای تعالی جان عالِمی از این امت را نمیگیرد مگر آنکه شکافی در اسلام پدیداید که تا روز قیامت پر نمیگردد.
پیامبر خدا (ص) فرمودند: العِلمُ حَیاه الاسلامِ وَ عِمادُ الدّینِ
دانش مایه حیات اسلام و نگه دارنده ایمان است.
همچنین فرمودند: مَن طَلَبَ باباً مِنَ العِلمِ لِیُحییَ بِهِ الاسلامَ کانَ بَینَهُ وَ بَینَ الأنبِیاءِ دَرَجَه فِی الجَنَّه
هرکس باب علمی جستجو کند تا اسلام را به آن زنده گرداند، میان او و پیامبران در بهشت تنها یک درجه فاصله باشد.
از امام صادق (ع) نیز نقل شده است: عُلَماءُ شیعَتِنا مُرابِطونَ بِالثَّغرِ الَّذی یَلی إبلیسُ وَ عَفاریتُهُ یَمنَعونَهُم عَنِ الخُروجِ عَلی ضُعَفاءِ شیعَتِنا وَ عَن أن یتَسَلّطَ عَلَیهِم إبلیسُ وَ شیعَتُهُ.
دانشمندان شیعه پاسداران مرزی هستند که ابلیس و شیاطین به آن نزدیک میشوند و آنها را از حمله و تسلط بر شیعیان ضعیف باز میدارند.
بنابراین وجود عالمان دین باید موجب سرزندگی اسلام و حفاظت ایمان باشد و اگر این فایده بر وجود آنان مترتب نشود علم مورد رضای پیامبر (ص) را نیاموختهاند.
طلبه کارآمد
این پرسش، اینک به صورتی طبیعی پیش روی ماست که طلبه برای انجام مسئولیت صنفی خود چه تواناییهایی باید کسب کند و در چه موضوعاتی باید کارآمد باشد؟ حوزه تأثیر طلبه چگونه گسترش مییابد و طلبگی طلبه چگونه پر ثمرتر میشود؟ بیشک به دست آوردن مهارتهایی که مربوط به تعریف طلبه و هویت صنفی اوست، برای طلبه لازم است اما سایر تواناییها و مهارتها برای طلبه تنها یک فضیلت به شمار میرود و ضروری نیست.
- کارآمدی در فهم دین و تشخیص بدعت از سنت
یکی از مهمترین مهارتهایی که یک طلبه باید به دست آورد، هنر فهم آموزههای دینی است. «تفقه» مقوّم هویت روحانی و از ذاتیات شخصیت صنفی اوست و اگر حد نصاب دینشناسی و آگاهی از معارف اسلام در کسی نباشد، اطلاق «روحانی» بر او مَجاز یا دروغ است!
این ویژگی، هم چهره اثباتی و هم چهره سلبی دارد؛ یعنی طلبه هم باید با آموزههای اصیل دین آشنا باشد و هم آموزههای تقلبی مشابه را بشناسد و هنر تشخیص بدعتها و تحریفها را داشته باشد و عقربههای حساسیت علمی او، نسبت به کجیها، انحرافات، تأویلها و استنادات ناروا واکنش نشان دهد.
سرمایههای حوزه علمیه باید برای انتقال این مهارت به طلبه اختصاص یابد و طلبه نیز موظف است همه نعمات الهی از زمان، توان، انرژی، عمر، نشاط و استعدادی که در اختیار دارد، را صرف همین هدف کند تا تجهیزات لازم برای پاسداری از پیکره دین و جلوگیری از ورود هرگونه آسیب اجتماعی به آن را داشته باشد.
بدین ترتیب، هر چه طلبه در تشخیص انحرافات دقیقتر باشد و قدرت حدس لوازم و فروعات مخفی گزارهها را پیش از بروز آسیب، بیشتر داشته باشد، کارآمدتر و ارزندهتر است. امام صادق (ع) از قول پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
یحمِلُ هذَا الدّینَ فی کلِّ قَرنٍ عُدولٌ ینفونَ عَنهُ تَأویلَ المُبطِلین وَ تَحریفَ الغالینَ وَ انتِحالَ الجاهِلینَ ؛
رادمردانی، در هر عصر بار دین را به دوش میکشند و تأویل اهل باطل و تحریف اهل غلو و استناد ناروای اهل جهالت را از دین نفی میکنند.
فَضلُ العالِمِ عَلَی العابِدِ بِسَبعینَ دَرَجَه بَینَ کلّ دَرَجَتَینِ حُضرُ الفَرَسِ سَبعینَ عاماً وَ ذلک أنَّ الشَّیطانَ یضَعُ البِدعَه لِلنّاسِ فَیبصِرُها العالمُ فینهی عَنها وَ العابِدُ مُقبلٌ عَلی عِبادَتِهِ لایتَوَجَّهُ لَها وَ لایعرِفُها ؛
فضیلت عالم نسبت به عابد، هفتاد درجه است که میان هر دو درجه، معادل هفتاد سال مسیر یک اسب تیز رو فاصله است و این بدان جهت است که شیطان میان مردم بدعت میگزارد که عالم آن را میشناسد و از آن نهی میکند، در حالی که عابد به عبادت خویش مشغول است و به آن بدعت توجهی ندارد (و اگر توجهی کند) آن را نمیشناسد.
- کارآمدی در انتقال معارف و ابلاغ دین
پس از «تفقه»، هنر «پیام رسانی» و قدرت «انتقال آموزهها»، مهمترین مهارت لازم برای طلبه است. روحانی باید بتواند دانش خود را به جریان اندازد و از آنجا که در خطوط انتقال وحی قرار میگیرد، تجهیزات لازم برای توزیعِ با سلیقه تعالیم دینی را بدون هرگونه افتادگی و ضایعه، در میان تودهها داشته باشد. هر عنصری که به این هدف کمک کند، در راستای اهداف طلبگی است و طلبه را کارآمدتر و مؤثرتر میگرداند.
مهمترین این مهارتها قدرت نوشتن و هنر سخنوری است، زیرا بیشترین حجم اطلاعات از طریق گفتار و نوشتار منتقل میشود.
امروزه ارزش صنایع بستهبندی در توزیع فراوردههای صنعتی و جلب اقبال مشتریان، برای همه آشکار است؛ چه بسیار اجناس مرغوبی که به خاطر بستهبندی نامناسب، بر روی دست تولید کننده باقی میماند و چه بسیار اجناس نامرغوبی که به جهت استفاده از بستهبندی جذاب و زیبا، به سرعت به دست مصرف کنندگان بداقبال رسیده است.
مهارتهایی که موجب جلب توجه مخاطب، تحریک عواطف و تأثیرگذاری بیشتر پیام میشود؛ از صنایع ادبی و آرایههای لفظی و معنوی، آهنگ جذاب، نوسان صدا، شور و حرارت بیان، مثالها و تمثیلهای گویا و گیرا و سلیقه در انتخاب بهترین قالب برای عرضه فراوردههای فرهنگی، همسنگ آشنایی با صنایع بستهبندی است و عرضه کالای دین به مخاطب را موفقتر میسازد.
اگر بخواهیم میان این مهارتها و مهارت اول (شناخت عمیق دین)، مقایسه کنیم، باید به صراحت بگوییم که دسته دوم از نظر ارزش، در رتبه دوم و درجه نازلتری قرار دارد، زیرا دینشناسی، محتوا و درونمایه پیام را تشکیل میدهد و مهارتهای تبلیغی، قالب و شکل آن را؛ یعنی اگر امر تبلیغ میان «محتوای اصیل در قالب ضعیف» و «محتوای ضعیف در قالب جذاب» دائر باشد، بدون تردید گزینه اول مقدم است.
جنس مرغوب حتی اگر بستهبندی مناسب نداشته باشد، آرام آرام حقیقت خود را آشکار و اعتماد مخاطب را جلب میکند. به همین دلیل، بیشتر توجه طلاب علوم دینی باید به اصالت، استناد و استحکام محتوای پیام باشد و بهترین توان و استعداد خود را برای آن به کار گیرند، اما برای کارآمدی و تأثیرگذاری بیشتر، هرگز نباید از این ویژگیهای درجه دوم غفلت کرد؛ چنان که اعجاز بلاغی قرآن کریم، عامل انتشار اعجاب آور پیام آسمانی اسلام و نفوذ سریع آن در اعماق جان مخاطبان بود. از این رو، آنچه در دانش بلاغت و نیز صنعت خطابه در دانش منطق آموخته میشود باید با تلاش و تمرین مستمر به ملکه و مهارت تبدیل گردد.
ذکر این نکته لازم است که تکنیکهای امروزی بلاغت، بسیار بیش از آن است که در کتب گذشتگان گرد آمده است؛ بلاغت به معنای «رسایی پیام» است و امروزه در تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه محدود نیست. طرحها، نمودارها، جداول، تقسیم بندیهای درختی، خلاصه بحث، برجسته کردن واژهها و جملات مهم، ویرایش دقیق متن، تصویر، ابزارهای کمک آموزشی و استفاده از روشها و ابزارهای جدید انتقال پیام مانند رایانه و اینترنت نیز در بلاغت کلام مؤثراند. طلبه همان گونه که رسالت فهم دین دارد و باید در آن، کارآزموده و چالاک باشد، رسالت ابلاغ سخن دین را نیز دارد و باید بتواند تمام ظرفیتهای موجود را برای ابلاغ بهتر و کاملتر دعوت الهی به خدمت بگیرد.
پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فی اُمَّتی فَلیظهِرُ العالِمُ عِلمَهُ فَمَن لَم یفعَل فَعَلَیهِ لَعنَه اللهِ ؛
هرگاه انحرافات و بدعتها در میان امت من ظاهر شد، بر دانشمندان (دین) است که علم خود را آشکار کنند و هر کس چنین نکند، لعنت خدا بر او باد.
- کارآمدی در تربیت
از جمله وظایف مهم در آینده صنفی طلبه، وظیفه تلاش برای تزکیه نفوس و پرورش اخلاقی و معنوی جامعه است. اگر مسئولیت صنفی روحانی را تعلیم و تربیت بدانیم، تربیت نیمی از وظایف او را پوشش میدهد و اگر تعلیم را هم در راستای تربیت و به عنایت رشد انسان در نظر بگیریم، وظیفه روحانی در تربیت منحصر خواهد شد و تبلیغ و تعلیم به عنوان مقدمه لازم برای رشد و تربیت انسان، مطلوب است.
تربیت دینی، مراتب و سطوح مختلفی دارد و هر طلبه متناسب با سطح مخاطبان خود، باید آمادگی انجام این وظیفه را داشته باشد. مقصد تربیت و الگوی رشد دینی را نیک بشناسد؛ اصول و قواعد تربیت را بداند و بر مهارتهای تربیتی مسلط باشد. البته این همه بدون تجربه عملی، سلوک و تزکیه نفس امکانپذیر نیست.
- مهارتهای عمومی
علاوه بر این سه مهارت اصلی، توانمندیهای فرعی دیگری وجود دارد که به طلبگی اختصاص ندارد، ولی در زندگی عمومی او به کار میآید؛ تواناییهایی چون خوشنویسی، طراحی، رانندگی، انواع ورزشها، توانمندهای نظامی، اطلاعات عمومی غیر مرتبط با حوزه دین و…
این مهارتها در هویت صنفی طلبه تأثیر چندانی ندارد؛ یعنی میتوان عالمی ربانی و کارآمد تصور کرد که از این تواناییها بیبهره باشد. این توانمندیها را به دو دسته تقسیم میکنیم.
دسته اول گروهی که با صرف زمان اندک، میتوان بر آن تسلط یافت و بهره فراوانی از آن دریافت؛ مثل رانندگی، تایپ (حروف چینی و ماشین نویسی)، مهارتهای عمومی امداد و کمکهای اولیه؛ این دسته مهارتها تجهیزات ارزندهای هستند که با صرف زحمت و مؤونه اندک، فایده و معونت فراوانی میدهند و به حکم عقل، پیگیری و تحصیل آنها مقرون به صرفه است.
دسته دوم مهارتهایی است که برای کسب آنها به زمان طولانی و توان بسیار نیاز است. علوم غیرحوزوی مانند پزشکی، مهندسی و تخصصهای مربوط به سایر مشاغل، همچون آهنگری و نجاری و.. . از این دستهاند. پیجویی این مهارتها وظیفه طلبه نیست، بلکه با ایجاد مشغولیت مزاحم، نرخ کارآمدی او را در هویت صنفیاش پایین میآورد، به همین جهت مانع انجام وظیفه محسوب میشود.
فرایند تحصیل کارآمدی
نظام آموزشی حوزههای علمیه، مقدمات لازم برای دینشناسی را در اختیار طلبه قرار میدهد. این مقدمات، شامل آشنایی با زبان عربی، آشنایی با پیکره علوم اسلامی و جغرافیای مباحث و نیز آشنایی با متد استنباط از منابع دین است. برخی مهارتهای تبلیغی نیز به صورت کاملاً نظری در علم بلاغت و صناعات خمس منطق معرفی شده است، اما تمرین این مهارتها و نیز مهارتهای نوع سوم و چهارم بر عهده خود طلبه است؛ گرچه برخی مراکز و مؤسسات وابسته به حوزه، امکان تحصیل بخشی از این توانمندیها را فراهم آوردهاند.
به هر حال لازم است هر طلبه از آغاز ورود به حوزه، در اندیشه کسب مهارتهای مورد نیاز آینده خود باشد و در روزگار تحصیل، دست کم یک بار به تجربه عینی مسئولیتهای صنفی خود اقدام کند و مهارت خود را نسبت به اموری که در آینده بدان نیاز دارد یا در معرض آن قرار میگیرد، بیازماید. این آزمایش طبعاً در مقیاس کوچک و فضای کنترل شدهای صورت میگیرد، ولی در مهارت افزایی و کارآمدی طلبه، نقشی بسیار مؤثر ایفا خواهد کرد.
کسی که در پی کسب مهارت وزنهبرداری است، باید به عنوان تمرین، وزنههایی مشابه آنچه در مسابقه نهایی بلند میکنند، بلند کرده باشد؛ بلند کردن گونی برنج و کنده درخت، تمرین مناسبی برای ورزش وزنهبرداری نیست؛ این عمل گرچه موجب تقویت بازوی وزنهبردار میشود، اما دقتهای ویژه و تکنیک خاص وزنهبرداری را به او منتقل نمیکند.
به همین ترتیب، لازم است طلبه در خلال تحصیل علوم حوزوی، حداقل یک مورد تدریس، یک دهه سخنرانی، یک سفر تبلیغی، تألیف مقاله یا کتاب، پژوهش، تحقیق کتاب و مقابله با نُسخ، مدیریت فعالیتهای فرهنگی، حضور در اردوی فرهنگی و… را تجربه کرده باشد و با فضای متنوع هر یک از این امور، از نزدیک انس داشته باشد.
این تجربه شخصی موجب میشود که فراز و نشیب هر یک و مزایا و کاستیهای آنها را به خوبی دریابد و داوری روشنی نسبت به ظرفیتهای هر مقوله و نیز توانمندیهای خود داشته باشد. این تجربه هرگز نباید به آسیب تعویق، تأخیر و تسویف گرفتار آید. پایان تحصیلات حوزوی که طلبه در سنین ۳۵ تا ۴۰ سالگی قرار دارد، آغاز خوبی برای پرداختن به این امور نیست. دغدغه مهارت افزایی و کارآمدی، باید از آغاز طلبگی در طلبه وجود داشته باشد و او را به حرکت و جوشش بیشتر وادار کند.
در سنین بالا علاوه بر آنکه استعداد فراگیری انسان کم میشود، توقع اجتماع از او بالا میرود و نارسایی و اشتباه که لازمه طبیعی هر فراگیری است، برای او موجه شمرده نمیشود. غالباً کسانی که توان افزایی خود را به سنین بالا به تعویق میاندازند، در آن موقعیت، به سبب بروز همین مشکلات، از اقدام برای کسب مهارت دوری میکنند.
در پایان ذکر این نکته لازم است که این تجربههای نخستین که در ابعاد کوچکی صورت میگیرد ـ هر چند زرین و موفق ـ هرگز نباید موجب غرور و خودبسندگی شود، زیرا به فرموده امیر مؤمنان (ع):
الاِعجابُ یمنَعُ الازدِیادَ ؛
خود پسندی مانع پیشرفت انسان میشود.
نقطه مقابل این آفت، کوچک شمردن این تجارب و دریغ از اهتمام شایسته برای آن است. این مسئله نیز موجب از دست رفتن یک فرصت ارزشمند میشود که همیشه تکرارپذیر نیست. طلبه باید سقف خلاقیت و تواناییهای فردی خود را با حوصله کامل در انجام این تجارب به کارگیرد و فراوردهای درخشان، ممتاز و مثال زدنی عرضه کند تا هم از فرصت حاصل آمده به خوبی بهره گرفته باشد، هم در پیشگاه امام [زمان علیه السلام سربلند باشد].