روحانیت، خادم و سرباز دین
اگر روحانیت می خواست در حاشیه و در پیاده رو حرکت کند و منزوی شود، دین آسیب میدید. روحانیت سرباز دین است، خادم دین است، از خود منهای دین حیثیتی ندارد. اگر روحانیت از مسائل اساسی – که نمونۀ برجستۀ آن، انقلاب عظیم اسلامی است – کناره میگرفت و در مقابل آن بی تفاوت میماند، بدون تردید دین آسیب میدید؛ و روحانیت هدفش حفظ دین است.
پرهیز از مدرک گرایی در حوزه
تحول را باید پذیرفت و آن را باید مدیریت کرد. خیلى باید مراقب بود. ببینید اینجا صحبت مدرک شد. بنده جزو کسانى هستم که از اوائل بر روى مدرک مستقل حوزهاى تکیه کردم، الان هم اصرار دارم. مدرک؛ خود حوزه با اعتبار خودش نه به اعتبار وزارت علوم؛ چون اعتبار حوزه عمیقتر، ثابتتر و مهمتر از اعتبار هر وزارتى است. با اعتبار خودش، حوزه مدرک بدهد. حالا اسم مدرک را هر چه می خواهند بگذارند. بعضى از دوستان اعتراض کردند که چرا می گریزید از اسم دکترا و کارشناسى ارشد و اسمش را گذاشتهاید سطح سه و سطح چهار؛ این ها را من بحثى ندارم. این ها را بنشینند بحث کنند، هر جور تصمیم گرفتند، همان درست است؛ لیکن اصلِ مدرک را بنده قبول دارم، اما مدرکزدگى آفت مدرک است. طلبه براى مدرک درس بخواند، این عیب بزرگى است. این، همان خط میانۀ تحول است. این، مدیریت تحول در زمینۀ مدرک. مدرک بدهید، اما از مدرکگرایى و مدرکزدگى که ما همیشه آن را عیب تعلیمات جدید می دانستیم، پرهیز کنید. این یک نمونه است.
اخلاق و تهذیب در حوزه
عزیزان من! وقتش حالاست. از این فضاى معنوى، مواریث و یادگارهاى معنوىاى که در این فضا انباشته است، استفاده کنید. مرحوم سیّد حسین رضوى، از همین آستان مقدّسه و از علماى اوایل قرن چهاردهم است که از حالاتش نقل مىکنند، مثلاً در قنوت نماز وتر، دعاى «ابى حمزه» را از ابتدا تا انتها مىخوانده است! چنین عابدان و زاهدانى رااین حوزه تربیت کرده است. من از بزرگان حوزه خواهش مىکنم، درس اخلاق و تهذیب را براى جوانان مستعد، روشن و نورانى – که در این حوزه فراوان هستند – جدّى بگیرند. پس، نکته اوّل مغتنم شمردن این فضا، جوانى، فراغت و نورانیّتى است که بحمداللَّه در شما وجود دارد، و این فرصتْ پایه همه چیز است.
پرهیز از مادیات در حوزه
امروز، حوزه قم، بر قلّه جوامع روحانیت است. در طول تاریخ و در عرض زمان، در هیچ برههاى، حوزهاى با این کمیّت و کیفیتِ کارى و با این هدفهاى بزرگ و امیدهاى درخشان وجود نداشته است. در گذشته، طلاّب در حوزههاى علمیّه، افق را تیره و تار مىدیدند. آماج تبلیغات آنها، گاهى به یک جماعت چند ده نفرى محدود مىشد. حوزهها به جهان نمىاندیشیدند. به پایگاههاى رفیع سیاسى، اقتصادى و انسانى در اکناف گیتى نمىاندیشیدند. امروز در نگاه طلبه جوان، یک روستا نه به عنوان یک محیط محدود، بلکه جهان گستردهاى است که در آن، سیاست، استکبار، ابرقدرتها و صفوف به هم فشرده باطل وجود دارند و طلبه در دل و با عزم راسخ خود، به پیشواز این دنیا مىرود تا علىرغم میل دشمنان، در عرصه گیتى، سخن حق را زنده کند و به کرسى بنشاند. اگر به روستا مىرود، به چشم بخشى از آن دنیاى بزرگْ به آن نگاه مىکند. در آن دنیا، روستا، شهر، شهر بزرگ، کارخانه، دانشگاه، محیط هاى اسلامى و غیر اسلامى و بلکه ضدّاسلامى هم وجود دارد. این، امید طلبه امروز و آفاق دید اوست (ما در چه زمان چنین شرایطى را داشتیم؟!) و صفاى طلبگى، همان دریاچه زلال آرامى است که توفان هاى مادّیگرى، سکون و طمأنینه الهى آن را آشفته نکرده است.
ساده زیستی، صفای طلبگی
صفاى طلبگى، همان معنویّت و حجره ساده، تواضع و کم توقّعى آن است، یا خانهاى که از حجره، چندان بهتر نیست. به همین دلیل است که بنده در دل خود، این جمع را بسیار ارج مىنهم و قدر مىدانم و از خدا مىخواهم که آنچه رضاى او و به سود این جمع و حوزههاى علمیّه و طبعاً به سود جهان اسلام است، در این فضا منعکس کند و به دلها و گوشها برساند.
نظام رفتاری و اخلاقی در حوزه های علمیه
مسئلۀ بعدی، مسئلۀ نظام رفتاری و اخلاقی حوزه هاست؛ که همین تحول – اگر تحولی انجام می گیرد – باید ناظر به این جهت هم باشد. چند تا سرفصل در این خصوص وجود دارد که من این جا یادداشت کرده ام: تکریم اساتید. نظام رفتاری و اخلاقی ما در حوزه ها باید در این جهت حرکت کند؛ تکریم استاد، تکریم عناصر فاضل، به خصوص تکریم مراجع تقلید. هر کسی آسان به حد مراجع معظم تقلید نمی رسد؛ صلاحیت های زیادی لازم است. غالباً مراجع قلّه های علمی حوزه های علمیه محسوب می شوند. بنابراین احترام مراجع بایستی محفوظ باشد؛ باید تکریم شوند.
تبلیغ دین مهم ترین وظیفه حوزه
درس هم که می خوانیم، براى این است که بتوانیم پیام الهى را ابلاغ کنیم، برسانیم؛ حالا چه در زمینۀ معارف دینى، چه در زمینۀ احکام دینى، چه در زمینّۀ اخلاق الهى.
ماهیت حوزه
حوزه به مثابهى یک کل که داراى ابعاض و اجزائى است، یک موجود زنده است. یعنى رشد دارد، نُکس دارد، تحرک و نشاط دارد، جمود و رکود دارد، حیات دارد، ممات دارد؛ یک موجود زنده است. دلیلش هم تاریخ حوزههاى علمیه است. یک حوزهى علمیهاى – مثلاً فرض کنید – مثل حوزهى علمیهى حلّه در قرن هفتم – حالا هفتم، اواخر ششم تا هفتم، تا اوائل هشتم هجرى – یک حوزهى پررونقى است. وقتى خواجه نصیر طوسى رفت حلّه، در آن جمعى از بزرگانِ علما که مجتمع بودند – آنطورى که من در ذهنم هست – ظاهراً حدود بیست نفر، بیست و پنج نفر عالم بزرگ بودند که یکى از آنها محقق حلّى بود، یکى پدر علامه بود، یکى ابن سعیدِ صاحب جامعالشرایع بود – یحیى ابن سعید حلّى – و از این قبیل. این حوزهى حلّه است. حوزهى حلّه امروز وجود ندارد. حوزهى نجف یک روزى بود که بعد از آن رونق اولیه، رکود پیدا کرد. آدم معروفى، شخص برجستهاى در حوزهى نجف نبود؛ بعد شاگردان وحید بهبهانى مثل بحرالعلوم و کاشف الغطاء و امثال اینها آمدند آن حوزه را آنچنان به رونق آوردند که به نظر من دویست سال است که ضرب دست آنها دارد حوزهى نجف را پیش مىبرد. هنر فقهى و عمق کار آنها، حوزه را با نشاط کرد و زنده کرد و همینطور زنده ماند بحمداللَّه تا دوران اخیر.
ارتباط روحانیت و حوزه
امروز در هر خانهاى، در هر مدرسهاى، در هر گوشهاى، به قول یکى از آقایان شاید در هر روستائى اگر برویم، از فناورى اطلاعات یک چیزى آنجا مشاهده میکنیم. حوزهى علمیه میخواهد عقب بماند؟ سى سال آینده را به همین قیاس کنید؛ البته با یک شتاب بیشترى. یعنى شتاب علم در این بیست سالى که گذشت، یقیناً به مراتب کمتر خواهد بود از شتاب علم و پیشرفت علم و فناورى در بیست سالى که پیش روى ماست؛ در سى سالى که پیش روى ماست. آن روز اى بسا صاحبان افکار گوناگون، مکاتب گوناگون، نحلههاى منحرف، صاحبان اغراض فاسده بتوانند خیلى آسان کلاسهاى درس دانشگاههاى شما را، مدرسههاى شما را، فرزندان شما را در خانههایتان در مشت بگیرند، در تصرف بگیرند؛ شما هم هیچ کار نتوانید بکنید. فکر آن روز را حوزهى علمیه باید بکند. مسئول، حوزهى علمیه است. مسئول دیندارى مردم، روحانیت است. روحانیت هم مولود و ساختهى دست حوزهى علمیه است. با این نگاه مسئولیت را بسنجید؛ این جورى توزین بکنیم مسئولیت را تا بفهمیم بر دوش ما، بار سنگینى که هست، چیست. این یک نکته؛ مسئلهى آیندهنگرى.
حوزه و اهداف درخشان
در طول تاریخ و در عرض زمان، در هیچ برههاى، حوزهاى با این کمیّت و کیفیتِ کارى و با این هدفهاى بزرگ و امیدهاى درخشان وجود نداشته است. در گذشته، طلاّب در حوزههاى علمیّه، افق را تیره و تار مىدیدند. آماج تبلیغات آنها، گاهى به یک جماعت چند ده نفرى محدود مىشد. حوزهها به جهان نمىاندیشیدند. به پایگاههاى رفیع سیاسى، اقتصادى و انسانى در اکناف گیتى نمىاندیشیدند. امروز در نگاه طلبه جوان، یک روستا نه به عنوان یک محیط محدود، بلکه جهان گستردهاى است که در آن، سیاست، استکبار، ابرقدرتها و صفوف به هم فشرده باطل وجود دارند و طلبه در دل و با عزم راسخ خود، به پیشواز این دنیا مىرود تا علىرغم میل دشمنان، در عرصه گیتى، سخن حق را زنده کند و به کرسى بنشاند.
شرایط انقلابی بودن
از افراط و تفریط بایستی پرهیز کرد. جوان های انقلابی بدانند؛ همان طور که کنارهگیری و سکوت و بی تفاوتی ضربه می زند، زیاده روی هم ضربه می زند؛ مراقب باشید زیاده روی نشود. اگر آن چیزی که گزارش شده است که به بعضی از مقدسات حوزه، به بعضی از بزرگان حوزه، به بعضی از مراجع یک وقتی مثلاً اهانتی شده باشد، درست باشد، بدانید این قطعاً انحراف است، این خطاست. اقتضای انقلابی گری، اینها نیست. انقلابی باید بصیر باشد، باید بینا باشد، باید پیچیدگی های شرائط زمانه را درک کند. مسئله این جور ساده نیست که یکی را رد کنیم، یکی را اثبات کنیم، یکی را قبول کنیم؛ این جوری نمی شود. باید دقیق باشید،
تولید علوم انسانی اسلامی، وظیفه حوزه علمیه و علمای دین
حوزههای علمیه و علمای دین پشتوانههایی هستند که موظفند نظریات اسلامی را در این زمینه از متون الهی بیرون بکشند، مشخص کنند، آنها را در اختیار بگذارند، برای برنامهریزی، برای زمینهسازیهای گوناگون. پس نظام اسلامی پشتوانه اش علمای دین و علمای صاحب نظر و نظریات اسلامی است؛ لذا نظام موظف به حمایت از حوزه های علمیه است، چون تکیه گاه اوست.
تبلیغ با عمل وبصیرت
اصل مسئلۀ تبلیغ، ناظر است به عمل، همراه با بصیرت و یقین. باید بصیرت باشد. یقین، یعنى همان ایمان قلبى متعهدانه، وجود داشته باشد و بر پایۀ این بصیرت و یقین، حرکت انجام بگیرد. اگر بصیرت بود، یقین بود، اما کارى انجام نگرفت، این مطلوب نیست؛ تبلیغ نشده است. اگر چیزى تبلیغ شد، اما بدون بصیرت و بدون یقین – هر کدام از این ها کم باشد – یک پایه خراب است و مطلوب به دست نخواهد آمد. این یقین همان چیزى است که «ءامن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ ءامن باللَّه و ملائکته و کتبه و رسله»؛یعنى اولْ کسى که به پیام، اعتقاد و ایمان عمیق پیدا می کند، خودِ پیامآور است. اگر این نبود، کار دنباله پیدا نخواهد کرد، نفوذ نخواهد کرد. آن ایمان هم باید با بصیرت همراه باشد؛ همچنانى که حالا دربارۀ بصیرت مطالبى گفته شده است و روشن است. این، می شود عمل صالح. یعنى «انّ الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات»، واقعاً عمل صالح و مصداق اتمّ عمل صالح، همین تبلیغ است که انجام باید بگیرد. پس در باب تبلیغ، باید فکر کرد، باید کار کرد.